نازان تکین در یک خانواده مذهبی در آنکارا چشم به جهان گشوده است، وی که در رشته روابط بین الملل تحصیل کرده با روحیه فوق العاده اجتماعی و انعطاف پذیری که دارد به عنوان یک همراه نقش موثری طی سالها فعالیت دیپلماتیک همسرش ایفا کرده است. به دنبال انتخاب آقای رضا هاکان تکین به عنوان سفیر ترکیه در ایران، این فرصت برای وی فرآهم شده است با جامعه و زنان ایرانی بیش از پیش آشنا شود و این موضوع بر نگاه وی نسبت به جایگاه اجتماعی زنان ایرانی تاثیر عمیقی داشته است. به دنبال فرآهم شدن فرصتی در محل اقامتگاه سفیر ترکیه در ایران با خانم نازان تکین گفتگوی مبسوطی انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.

گفتگوی اختصاصی آوا دیپلماتیک با “نازان تکین” همسر سفیر ترکیه در ایران

در ابتدا بفرمایید که در کدام شهر متولد شدید و دوران کودکی و جوانی خود را چگونه گذراندید؟

سال 1967 در آنکارا متولد شدم؛ همان‌جا بزرگ شدم و به دانشگاه رفتم. البته خانواده من اهل آنکارا نبودند. پدر من رئیس بخش صنعت و بازرگانی وزارت بازرگانی بود و پس از بازنشستگی به حرفه وکالت پرداخت. من سومین فرزند خانواده هستم و بعد از یک دختر و پسر به دنیا آمدم. در مجموع ما سه خواهر و یک برادر هستیم.

از دوران کودکی خودتان در کنار خواهران و برادرانتان چه خاطراتی دارید؟ 

برادرم چون از من بزرگ‌تر بود نقش سنتی برادر را بر عهده داشت و همیشه خود را محق می‌دانست. من هم هرچند مخالف نظرات او بودم اما به حرف‌های او گوش می‌دادم وهمیشه دختر مطیعی بودم

در شهر آنکارا کودکان چه بازی های محلی داشتند؟

در دوران کودکی ام وضعیت اقتصادی ترکیه ضعیف و بسته بود. ما اسباب‌بازی چندانی نداشتیم و بیشتر بیرون از منزل با دوستان خودمان بازی می‌کردیم. البته من بیشتر در محوطه ساختمان با پسرها فوتبال می‌کردم. هم‌چنین تیله‌بازی، لی‌لی، هفت‌سنگ و طناب‌بازی هم می‌کردیم. در فضای محدود ساختمان مونوپلی هم بازی می‌کردیم و بسیار از آن لذت می‌بردیم.

همینطور در محله ما بیشتر کارمندان زندگی می‌کردند که از طبقه متوسط جامعه بودند و ازاین‌رو همه بچه‌ها دوچرخه نداشتند. به همین خاطر اگر یک نفر دوچرخه داشت، آن را به بقیه بچه‌ها هم می‌داد تا دوچرخه سواری کنند.

البته بازی‌هایی که نام بردم مخصوص منطقه ما نبود و در سراسر ترکیه بچه‌ها همین بازی‌ها را انجام می‌دادند. وقتی به گذشته فکر می کنم دلم برای کودکان فعلی می‌سوزد که نمی‌توانند بیرون از منزل بازی کنند و به همین علت دچار افزایش وزن و چاقی می‌شوند.

آیا در آن دوران دنبال یادگیری هنرهای دستی هم بودید؟

مادرم خانه‌دار بود و به من از هفت یا هشت سالگی همه هنرهای زنانه ازجمله بافتنی و قلاب‌بافی را یاد داده بود. البته با گذشت زمان الان نمی‌توانم آن کارها را انجام بدهم.

اولین باری که غذا درست کردید و از ماحصل کارتان به شما حس غرور دست داد، چه زمانی بود؟ 

از هفت سالگی در پختن کیک و درست کردن سس مایونز به خواهر بزرگم که به آشپزی علاقه‌مند بود کمک می‌کردم. در سن دوازده سالگی یک‌بار در ماه رمضان روزه گرفته بودم و بسیار گرسنه بودم. آن زمان برای اولین بار به تنهایی غذا پختم و همه خانواده آن غذا را پسندیدند. البته در خانه ما دست‌پخت همه خوب است.

این‌طور به نظر می‌رسد که خانواده پدری شما مذهبی بودند.

بله همین‌طور است. پدرم که هم اکنون در قید حیات نیستند، مذهبی بودند و البته مادرم هم چنان مذهبی هستند.

در چه رشته ای تحصیلات خودتان را ادامه دادید؟

در دوره تحصیل در مقطع راهنمایی به شغل و رشته دانشگاهی فکر نمی‌کردم. در سال 1980 که مصادف با دوران راهنمایی من بود، کودتایی نظامی در ترکیه رخ داد که دوران آشفته‌ای در کشور به وجود آورده بود. در آن دوران من چندان به سیاست علاقه نداشتم اما از دبیرستان تصمیم گرفتم در رشته روابط بین‌الملل تحصیل کنم و وارد وزارت امور خارجه شوم. در آن زمان کسی را نداشتم با او مشورت کنم و فقط علاقه داشتم برای کشورم کاری انجام بدهم و کشور ترکیه را به جهان معرفی کنم آن هم بدون آن‌که به عرصه سیاست داخلی وارد شوم. هدف دوم من این بود که سراسر دنیا را ببینم و با فرهنگ سایر کشورها آشنا شوم.

در تاریخ ترکیه برای اولین بار خانم تانسو چیلر به عنوان یک زن، تصدی سمت نخست وزیری ترکیه را برعهده گرفت. آیا این موضوع روی جهان‌بینی و جهت‌گیری شما برای آینده تأثیرگذار بود؟ 

می‌دانید که فرهنگ ترکیه مردسالار است و ازاین‌رو زن بودن نخست‌وزیر و برجسته بودن یک زن در جامعه، توجه من را جلب کرد ولی بعداً برای من عملکرد او مهم‌تر بود و زن یا مرد بودن او اهمیتی نداشت. البته این‌که در یک کشور مردسالار یک زن نخست‌وزیر شود به طور حتم بر زنان ترکیه تأثیر مثبتی داشته است.

آیا در زمان نخست‌وزیری خانم تانسو چیلر دانشجو بودید؟

تحصیل در دانشگاه را به پایان رسانده و در بانک مشغول به کار شده بودم.

در چه رشته‌ای و در کدام دانشگاه تحصیل کرده‌اید؟

در دانشگاه خاورمیانه آنکارا رشته روابط بین‌الملل خوانده‌ام. این دانشگاه در آن زمان بهترین دانشگاه دولتی ترکیه بود. در واقع در آن زمان دانشگاه خصوصی در ترکیه نداشتیم و فارغ‌التحصیلی ما هم‌زمان با تأسیس دانشگاه‌های خصوصی بود. البته سالی که من مشغول به تحصیل شدم، اولین سال تأسیس گروه روابط بین‌الملل در دانشگاه خاورمیانه بود.

با همسرتان چطور آشنا شدید؟

آقای سفیر در دانشگاه آنکارا در رشته روابط بین‌الملل تحصیل کرده بود و هر دو برای استخدام در بانک اقدام کرده بودیم. بانک قبل از جذب قطعی نیروها، یک دوره آموزشی یک ساله گذاشته بود که هر دو در آن شرکت کردیم و در آنجا با هم آشنا شدیم.

البته آقای سفیر بعد از یک سال، وارد بانک نشد و به وزارت امور خارجه رفت و راه خودش را عوض کرد.

چه کسی در ابتدا برای برقراری رابطه ابراز تمایل کرد؟

البته ما دوستان مشترک زیادی هم داشتیم و من اول از ایشان خوشم آمد؛ اما درنهایت ایشان به سمت من آمد. البته در شهرهای کوچک ترکیه و حتی تا دو نسل قبل از من نیز زن‌ها چندان حق انتخاب همسر نداشتند ولی الان به ندرت این محدودیت وجود دارد.

البته در برخی از کشورها هنوز زنان حق انتخاب همسر را ندارند و حتی تا زمان ازدواج همسر آینده خود را نمی‌بینند.

ما در ترکیه به چنین ازدواج‌هایی را ازدواج از پیش تعیین شده می‌گوییم. تجربه چنین ازدواجی را برادر بزرگ من دارد. الان جوانان راه میانه‌ای پیداکرده‌اند و خودشان با یکدیگر آشنا می‌شوند و در مورد ازدواج تصمیم می‌گیرند؛ اما در خانواده‌های محافظه‌کار اتفاق‌هایی مانند ازدواج از پیش تعیین شده می‌افتد.

آداب و رسوم مربوط به برگزاری مراسم عروسی در کشور ترکیه به چه شکل است؟

برگزاری مراسم عروسی یک فرایند است و مراحل مختلفی دارد؛ در ابتدا خانواده داماد با گل و شیرینی برای خواستگاری به خانه عروس می‌رود. برخی مواقع خانواده دختر ناز می‌کند و در همان روز به خواستگاری جواب نمی‌دهد و خانواده داماد مجدداً برای گرفتن جواب به منزل آنها می‌روند.

 اگر بزرگ‌ترها به این نتیجه برسند که به داماد جواب مثبت بدهند، دختر برای همه قهوه ترک درست می‌کند. البته فقط قهوه ترک داماد را شور می‌کند. اگر داماد هم این قهوه را بخورد و اعتراض نکند، نشانه آن است که مرد خوب و صبوری است.

بعد از خواستگاری نوبت عروسی می‌رسد. فاصله زمانی بین خواستگاری تا عروسی به نظر خانواده‌ها بستگی دارد. در شهرهای کوچک و به ویژه در شرق ترکیه، از طرف خانواده پسر به خانواده دختر شیربها داده می‌شود. اگر شیربها پرداخت نشود، عروسی به هم می‌خورد. البته از نظر من این فروختن دختر است.

در گذشته برای مراسم عروسی سالن‌های مخصوصی وجود داشت ولی در حال حاضر این مراسم اغلب در هتل و باغ برگزار می‌شود.

در ترکیه به هر حال ازدواج باید ثبت شود. افراد مذهبی به جز ثبت ازدواج کار دیگری هم انجام می‌دهند. درواقع یک آخوند صیغه عقد مذهبی را بین زوجین جاری می‌کند. این کار چند روز قبل از مراسم ازدواج انجام می‌شود.

بر اساس قوانین ترکیه، اموالی که پس از زندگی مشترک به دست می‌آید، بین مرد و زن به صورت مساوی تقسیم می‌شود. البته در عقد مذهبی چیزهایی شبیه مهریه وجود دارد اما حالت نمادین دارد ولی در عقد قانونی ما چنین چیزی وجود ندارد.

آیا بر اساس قوانین ترکیه، زنان از حق طلاق برخوردار هستند؟

بله. تمام زنان ترکیه حق طلاق دارند و هر زمان می‌توانند برای طلاق به دادگاه مراجعه کنند و طلاق به موافقت شوهر نیاز ندارد.

این نکته هم جالب است که بدانید در ترکیه بعد از ازدواج نام خانوادگی زن به نام خانوادگی همسر او تغییر می‌کند. در گذشته با اجازه همسر، زن می‌توانست نام خانوادگی سابق خود را حفظ کند اما این امکان در حال حاضر از بین رفته و زن برای این کار به اجازه شوهر نیاز ندارد. پس از ازدواج من قصد داشتم نام خانوادگی‌ام را حفظ کنم اما پدرم قبول نکرد و به همین خاطر نام خانوادگی همسرم را انتخاب کردم.

نام خانوادگی اصلی شما چیست؟

نام خانوادگی پدری من حاجی اوغلو است و علت انتخاب این نام این بود که پدربزرگم با پای پیاده به مکه رفته بود. البته پدربزرگم در شهر کوچکی زندگی می کرد و بسیار مذهبی بود.

آیا در فرهنگ ترکیه خانواده عروس موظف به تهیه جهیزیه هستند؟

در شرایط کنونی سنت‌ها عوض شده است. در گذشته حتی در شهرهای بزرگ هم ‌چنین رسمی وجود داشت که از بدو تولد دختر صندوق جهیزیه تدارک دیده می شد و مادر برای آن دختر وسایلی را جمع‌آوری می‌کرد. در ترکیه صنایع‌دستی متداولی داریم ازجمله سوزن‌دوزی که بخشی از جهیزیه را تشکیل می داد و همینطور مادر من نیز این وسایل را برایم آماده کرده بود ولی من اکثر آنها را قبول نکردم.

شما به کدام گروه یا خواننده ترکی و یا خارجی علاقه دارید؟

شاخه‌ای از موسیقی ترکیه موسیقی سنتی آن است که نسل پدران و مادران ما و برخی جوانان به آن علاقه دارند. خواننده موردعلاقه من خانم معزز ارسوی است که در حوزه موسیقی سنتی فعالیت می‌کند. جوانانی که در حوزه موسیقی پاپ کار می‌کنند هم کارهایی در حوزه موسیقی سنتی هم دارند مانند تارکان.

من به راک هم علاقه دارم و گروه‌های راک هم داخل ترکیه فعالیت دارند. از خواننده های غیرترکی می توانم به بن جاوی، یو تو، کلدپلی اشاره کنم و در پاپ داخلی هم به تارکان و تئومان علاقه دارم. از چهره‌های برجسته پاپ بین‌المللی به ادل گوش می‌کنم.

شما همراه جناب سفیر به کشورهای مختلفی سفر کرده اید، آیا این فرصت را پیدا کردید به کنسرت خواننده های مورد علاقه تان هم بروید؟

هر دو به موسیقی کلاسیک علاقه داریم و در ارکسترهای فیلارمونیک شرکت کرده‌ایم. به کنسرت‌های استینگ، پیتر گابریل، کرنبریز و پینک مارتینی رفته‌ام. موارد دیگری هم بوده که به خاطر ندارم.

در لس‌آنجلس به کنسرت آبا رفتیم که در یک سالن روباز برگزار می‌شد. در ابتدا احساس می‌کردم کنسرت آبو نیست و گروهی مشابه آن است. کنسرت که تمام شد تازه پی بردم واقعاً گروه آبو بوده و شگفت‌زده شدم.

اولین فرزند شما چه زمانی به دنیا آمد؟ آیا در ترکیه برای به دنیا آمدن فرزند آداب و رسوم خاصی وجود دارد؟

وقتی که فرزند به دنیا می‌آید برای نام‌گذاری او شخصی مذهبی نامش را با آیه قران به گوش او می‌خواند؛ ما هم این کار را انجام دادیم.

پس از زایمان 40 روز مادر و نوزاد از خانه خارج نمی‌شوند. پس از آن نوزاد را به حمام می برند و بعد هر دو می‌توانند از منزل خارج شوند البته من این موضوع را رعایت نکردم و بعد از 20 روز از منزل بیرون رفتم.

مادر و نوزاد پس از 40 روز ابتدا به خانه نزدیکان می‌روند. میزبان داخل یک دستمال تخم‌مرغ، کمی شکر و نمک به دست نوزاد می‌دهد که سمبل زیبایی و شوری و شیرینی است. در گذشته که نوزاد به دنیا می‌آمد او را قنداق می‌کردند اما در حال حاضر این کار منسوخ شده است.

همسرم در بلغارستان بود که پسرم در سال 1997 به دنیا آمد. در آن زمان در بلغارستان کمی مشکل داروهای بیهوشی وجود داشت و به همین دلیل در ترکیه زایمان کردم. بیش از 40 روز از همسرم دور بودم چون پیش از زایمان به ترکیه بازگشته بودم هر چند ما به دور بودن از هم عادت داریم ولی روزهای سختی بود.

در زمانی که آقای سفیر در آمریکا هم بود تابستان‌ها به ترکیه برمی‌گشت و سه ماه از هم دور بودیم. زمانی هم که کار می‌کردم، به خاطر مشکل مرخصی، گاهی تا شش ماه یکدیگر را نمی‌دیدیم.

نام پسرتان را چه کسی انتخاب کرد؟

تا پنج روز پس از زایمان نتوانستند اسمی برای پسرم انتخاب کنند و آقای سفیر نامی پیشنهاد داد که هیچ‌کس نپسندید. ایشان ابتدا اسم بواچ یک قهرمان اسطوره‌ای را انتخاب کرد که کسی با آن موافق نبود. سپس وی در حین تماشای مسابقه بسکتبال به اسمی برخورده بود و تماس گرفت که اسم بچه را بگذارید امره هان اما من شنیدم که گفتند امیرهان و اسم امیرهان را انتخاب کردم.

البته من اسم کایرا را هم دوست داشتم که بعداً خواهرزاده‌ام آن را برای فرزندش انتخاب کرد. من بیشتر اسامی دخترانه در ذهن داشتم.

آیا در ترکیه ختنه پسران رواج دارد؟

ختنه در ترکیه بسیار رواج دارد و بعضی بلافاصله پس از زایمان، نوزاد را ختنه می‌کنند؛ اما گاهی تا هفت یا هشت سالگی پسر هم صبر می‌کنند. پس از انجام ختنه جشنی گرفته می‌شود تا وی ضمن اینکه لذت ببرد حس مرد شدن هم داشته باشد.

کمی در مورد جشن‌های ملی یا مذهبی که در ترکیه برگزار می‌شود توضیح بدهید.

مهم‌ترین جشن ملی ما 29 اکتبر روز جمهوری ترکیه و روز 23 آوریل روز تأسیس مجلس است. 19 ماه مه هم جشنی به مناسبت سالروز آغاز تلاش برای آزادی ملی از سوی آتاتورک برگزار می کنیم.

در عید قربان 4 روز و عید فطر 3 روز تعطیلی داریم. طی ده سال اخیر نوروز هم در ترکیه جشن گرفته می‌شود و یک روز هم به همین مناسبت تعطیل است. البته نوروز اغلب در جنوب غرب ترکیه و توسط کردها جشن گرفته می شود. چهارشنبه‌ سوری هم در همان مناطقی که نوروز جشن گرفته می‌شود برگزار می‌شود و جشن ملی محسوب نمی شود.

هم چنین ما از دوران عثمانی روز دهم محرم روزه می‌گیریم و با یک نوع غذای خاص روزه خود را باز می‌کنیم که به آن عاشوره می‌گوییم.

لازم به ذکر است که در دهم محرم چند مناسبت به وقوع پیوسته است اول اینکه در این روز کشتی حضرت نوح به گل نشسته است. از طرفی امام حسین در این روز شهید شده‌اند و هم‌چنین در این روز خداوند گوسفندی را برای حضرت ابراهیم فرستاد تا آن را به جای فرزندش قربانی کند.

مردم ترکیه در روز دهم محرم به عبادت می‌پردازند و روزه می‌گیرند ولی مشخص نیست که علت نامگذاری غذای عاشوره، قطعا واقعه روز عاشورا باشد.

آیا مراسم کریسمس همانطور که در اروپا جشن گرفته می شود در ترکیه نیز طرفدار دارد؟

قطعاً بخشی از سنت‌های اروپا به فرهنگ ترکیه نیز الحاق شده است. ما شب 31 دسامبر که شب کریسمس است جشن می‌گیریم و بوقلمون درست می‌کنیم که البته یک سنت آمریکایی برای روز شکر گذاری است و همینطور بابانوئل بعضی وقتها در خیابان‌ها می‌چرخد.

در چه سال هایی و چه مدت در ایتالیا، آمریکا و امارات متحده عربی بودید و چه خاطره جالب توجه ایی از آن دوران دارید؟

فقط 6 ماه در ایتالیا مستقر بودیم؛ 25 سال پیش هم دو سال در امارات بودیم که اولین مأموریت خارج از ترکیه همسرم بود و بسیار به ما خوش گذشت و خاطرات خوبی از آنجا دارم. در آن زمان تنها 20 درصد ساکنان این کشور اماراتی و 80 درصد خارجی بودند و امارات کم‌کم خودش را به دنیا نشان می‌داد حتی غذاهای مختلفی مانند غذاهای مکزیکی که در ترکیه پیدا نمی‌شد در امارات فراوان بود.

البته امارات طی سالهای اخیر در مقایسه با آن دورانی که شما در این کشور حضور داشتید تغییرات زیادی کرده است.

بله حق با شماست آقای سفیر که اخیراً به امارات سفر کرده بود به من گفت اگر به دبی بروی دیگر آنجا را نخواهی شناخت. در آن زمان هم برایم جالب بود که متوجه شدم قصد دارند در صحرا یک جنگل ایجاد کنند و در حال شهرسازی در بیابان بودند. در همان دوران برای اولین بار سیستم آبیاری قطره‌ای برای آبیاری درختان و ایجاد جنگل راه‌اندازی کردند که بسیار ثمر بخش هم بود.

پس از امارات متحده عربی به کدام کشور رفتید؟

از سال 1995 تا 1998 به مدت سه سال به بلغارستان رفتیم. در همان زمان فرزند اول ما در ترکیه به دنیا آمد و من پس از چهل روز به بلغارستان برگشتم.

آیا بزرگ کردن فرزندتان در بلغارستان دشوار نبود؟

از نظر محیطی مشکلی نداشتم چون سرسبز و جنگلی و هوای بسیار پاکی داشت. فقط گاهی پیدا کردن مواد غذایی و شیر تازه برای فرزندم دشوار بود؛ اما چون به ترکیه نزدیک بودیم از آنجا برخی وسایل موردنیازمان را تهیه می‌کردیم.

در آن دوران تنها ایراد این کشور این بود که از نظر امنیتی مشکل داشت و دزدی زیاد رخ می‌داد. در آن زمان شوروی از هم پاشیده بود، کل بلوک شرق به هم ریخته بود و تمامی کشورها مشکلات امنیتی داشتند. در آن زمان تنها در عرض یک شب تورم به شدت بالا رفت و اوضاع بسیار آشفته ایی بود.

پس از بلغارستان به کدام کشور رفتید؟

باید به این نکته هم اشاره کنم که بین هر مأموریت مدتی را در ترکیه می‌گذراندیم. در دو بازده زمانی در آمریکا حضور داشتیم ابتدا از سال 2000 تا 2004 که در نیویورک بودیم و بعد به ترکیه بازگشتیم و مجدداً از سال 2007 تا 2011 به به لس‌آنجلس رفتیم.

تعداد زیادی ایرانی‌ در لس‌آنجلس زندگی می کنند. آیا فرصت آشنایی با آنها را داشته اید؟

پسرم در آنجا به مدرسه می‌رفت و در دبستان با بچه‌هایی آشنا شده بود که پدر و مادرشان ایرانی بودند. به خصوص در تیم بسکتبال دوستان ایرانی زیادی داشت که با ما هم دوست بودند. ایرانی‌های لس‌آنجلس بیشتر با یکدیگر ارتباط داشتند. ترک‌ها هم همین‌طور هستند آنها حتی به فرزندان خود اجازه نمی‌دادند با غیرایرانی ازدواج کنند.

از زندگی در آمریکا خاطره یا تجربه خاصی دارید؟

در آنجا شاهد آن بودم که آمریکایی‌ها با سیاستمداران خود تفاوت دارند، با غریبه‌ها مهربان هستند و آنها را بین خود می‌پذیرند. برای من مهم‌ترین حادثه 11 سپتامبر بود. پس از آن متوجه شدم که دیدگاه برخی از مردم آمریکا نسبت به مسلمانان عوض شد و آن مسامحه سابق را در مقابل مسلمانان و غریبه ها نداشتند.

پیش از آن برای مردم آمریکا اهمیتی نداشت که شما مسلمان هستید یا نه اما پس از حادثه 11 سپتامبر نگاه آنها منفی شد و بعضی از آنان بین مسلمانان و مسیحیان تفکیک زیادی قائل می‌شدند.

شما در روز حادثه 11 سپتامبر کجا بودید؟

قصد داشتم در یک دوره آموزشی شرکت کنم و به همین خاطر پسرم را در مهد کودک گذاشته بودم. ابتدا در تلویزیون همان مرکز صحنه‌ برخورد را دیدم و تصور کردم که فیلم سینمایی است و بعد که دیدم مردم گریه می‌کنند متوجه ماجرا شدم. آن‌قدر غافلگیر شده بودم که فراموش کردم پسرم را از مهدکودک بردارم. چند کیلومتر تا خانه پیاده آمدم و بعد یادم آمد که پسرم را از مهدکودک برنداشته‌ام. به همسرم زنگ زدم اما همه تلفن‌ها قطع شده بود. خانه ما نزدیک خیابان اصلی بود اما چون بعد از حادثه حمل‌ونقل عمومی مختل شده بود مجبور بودم پیاده تا منزل بروم. روی همه‌چیز خاکستر ریخته بود و مانند این بود که گویا دنیا به آخرالزمان رسیده است.

آیا پس از آن‌که از نیویورک به ترکیه برگشتید، آقای هاکان تکین به عنوان سفیر در ایران انتخاب شدند؟

ایشان سه سال پس از بازگشت از لس آنجلس به آنکارا به سفارت در ایران منصوب شدند. در واقع، با توجه به جامعه بزرگ امریکاییان ایرانی تبار در مناطق عمده لس آنجلس، به آنجا می گفتند تهرانجلس است. 17 اکتبر 2014 آقای سفیر کار خود را در تهران آغاز کردند. و من یک سال بعد آمدم چون پسرم در ترکیه درس می‌خواند. اینگونه بود که ما از تهرانجلس به تهران آمدیم.

با توجه به روحیه اجتماعی که دارید تا چه اندازه موفق شده‌اید با مردم ایران ارتباط برقرار کنید؟

همانطور که گفتم من یک سال پس از آقای سفیر به تهران آمدم و به همین خاطر در این مدت همسرم فضای مناسبی در ایران برای من فراهم کرده بود.

علاوه بر این هفته‌ای چند روز برای تمرین پیلاتس به باشگاه می‌روم و در آنجا با مردم از طبقات مختلف ارتباط برقرار کرده ام و از این تعامل هم لذت می‌برم. از نظر من، مردم ایران خیلی دوست‌داشتنی هستند.

وقتی مردم ایرانی متوجه می‌شوند شما همسر سفیر ترکیه هستید، چه واکنشی نشان می‌دهند؟

من به کسی نمی‌گویم که همسر سفیر ترکیه هستم اما گاهی که در مورد محل زندگی من سئوال می‌پرسند و در نهایت متوجه می‌شوند که همسرم دیپلمات است ولی باز رفتارشان تغییر نمی‌کند. البته اگر بپرسند که چرا به ایران آمده‌ام می‌گویم که همسرم در سفارت سمتی دارد اما نمی‌گویم که همسرم سفیر است و طرح این موضوع دلیلی ندارد. می خواهم مردم با من احساس راحتی و نزدیکی بیشتری داشته باشند.

با همسران کدام دیپلمات‌ها در تهران ارتباط نزدیکتری دارید؟

کلاً همه آنها خوب هستند اما من بیشتر با همسران سفرا و مقامات کشورهای آلمان، مجارستان، انگلیس، اتریش، دانمارک و ایتالیا ارتباط دارم. همسر دکتر ظریف وزیر امورخارجه ایران هم گروهی دارد که دارای چند بخش است و در یک بخش آن دور هم جمع می شویم و در مورد مسائل عرفانی صحبت می‌کنیم. البته خانم دکتر ظریف یک گروه دیگر هم دارد که کارهای هنری در آنجا انجام می شود و در آخرین جلسه آن صنایع‌دستی ایران به نمایش گذاشته شده بود.

آیا در زمانی که در تهران هستید کار هنری هم انجام می دهید؟

در گذشته نقاشی می‌کردم اما الان هنر خاصی را دنبال نمی‌کنم و فقط به همراه آقای سفیر روزهای جمعه به دیدن گالری‌های نقاشی و مجسمه می‌روم.

به نظر شما کدام غذاهای ایرانی به ذائقه مردم ترکیه نزدیک‌تر است؟

 به نظر من غذاهای ایرانی به غذاهای ترک خیلی نزدیک است. برای نمونه ما به کباب کوبیده، آدانا می‌گوییم و شیشلیک را به نام پیرزولا می‌شناسیم. دلمه برگ مو هم درست می‌کنیم، با تفاوت جزئی در سبزی‌ها و ادویه‌ها مثلاً ما اصلاً از زعفران استفاده نمی‌کنیم به جای آن زردچوبه می‌زنیم. چون زعفران در ترکیه چندان شناخته شده نیست. البته تنوع غذایی در مناطق مختلف ترکیه بالا است.

کدام غذای ایرانی را خوب درست می‌کنید؟

کشک بادمجان و آش رشته را چون دوست دارم و امتحان کرده‌ام اما باقی غذاها را هنوز درست نکرده‌ام. در ضمن باقالی‌پلو با گوشت را خیلی دوست دارم.

کشک در غذاهای ترکیه چه جایگاهی دارد؟

در شرق و جنوب شرقی ترکیه کشک شناخته شده است که به آن قوروت هم می‌گویند، اما در دیگر مناطق خیر. من قبل از رفتن به شهر ماردین در جنوب شرقی ترکیه اصلاً کشک ندیده بودم. به تازگی در رستوران‌های ترکیه در شهرهای بزرگ از کشک در غذاها استفاده می‌کنند؛ اما کلاً چندان در ترکیه شناخته شده نیست.

چه تفاوت‌هایی در تنوع غذاهای ایرانی و ترکی وجود دارد؟

تنوع غذاهای ترکیه بیش از تنوع غذایی در ایران است؛ در ایران همه نقاط غذاها کمابیش یکسان است و همه‌جا یک سری غذا سرو می‌شود؛ اما اگر در غرب ترکیه غذایی را امتحان کنید، می‌بینید سبزی‌های خاصی در غذاها هست و در شرق ترکیه آن غذا را پیدا نمی‌کنید.

من در اینجا متوجه شدم عادات غذا خوردن ایرانی‌ها بهتر از مردم ترکیه است برای نمونه شیرینی و میوه را قبل از غذا می‌خورند اما در ترکیه دسرها را بعد غذا می‌خوریم که برای سلامتی مضر است.

از طرفی شیرینی دسرهای ایرانی کمتر از دسرهای ترکیه است. هم‌چنین در غذاهای ایرانی سبزی‌های بیشتری استفاده می‌شود. در مورد دیگر در ترکیه نان بیشتر و پرنمک تری مصرف می‌شود این در حالی است که در ایران اغلب کنار غذا برنج خورده می‌شود که کالری کمتری دارد.

 چه اندازه شناخت دقیقی از سوی مردم دو کشور از یکدیگر وجود دارد؟ چقدر ایرانی که در آن زندگی می کنید با ذهنیت گذشته شما تفاوت دارد؟

ایرانی‌ها ترکیه را بهتر می‌شناسند تا ترک‌ها ایران را؛ چون ایرانی‌ها زیادی به ترکیه سفر می‌کنند. قبل از آمدن به ایران تصورم این بود که ایران اجتماعی بسیار بسته دارد؛ اما وقتی وارد ایران شدم، متوجه شدم ایران اجتماعی بسیار باز با مردمانی روشنفکر دارد.

در ایران زنان از لحاظ اجتماعی جلوتر از مردان قرار دارند و در اغلب خانواده ها حتی زن‌ها مسلط ‌تر هستند. سطح فرهنگ مردم هم بسیار بالاست؛ یعنی تعداد بی‌سوادها بسیار کم است، اشعار حافظ و مولانا در صحبت‌های مردم مشهود است و مردم ایران به موسیقی بسیار علاقه دارند.

زمانی که به ایران آمدم خانم‌ها را از دور می‌دیدم که بسیار آراسته بودند احساس می‌کردم فقط ظاهر خودشان را درست می‌کنند و به درون خود اهمیت نمی‌دهند اما وقتی از نزدیک با آنها آشنا شدم متوجه شدم اغلب تحصیلات عالی دارند و در اجتماع برای خود جایگاهی به دست آورده اند و در بسیاری از پست‌های مهم خانم‌ها حضور دارند.

دشوارترین خاطره دوران زندگی تان مربوط به چه زمانی می شود و چگونه آن بحران را مدیریت کردید؟

مربوط به ژولای 2016 است که کودتا در ترکیه رخ داد. در آن زمان من در آنکارا بودم و آقای سفیر در یک جزیره و بسیار نزدیک به آقای رئیس‌جمهور حضور داشت و نیم ساعت با ایشان فاصله داشت اما چون در یک قایق بود بود متوجه اتفاقات و کودتا نشده بود.

بدترین شب زندگی من همان شب بود به نحوی که حتی یازده سپتامبر در نیویورک هم آن حس‌ را تجربه نکرده بودم. در آن شب پسرم در خانه یکی از دوستانش در نزدیکی ساختمان نخست وزیری بود و بسیار نگران وی بودم. فکر می‌کردم قیامت شده است و به من بسیار سخت گذشت.

از مساجد هر ده دقیقه یک‌بار صدای نیایش و قرآن می‌آمد. آنقدر دلهره آور بود که فردای آن روز که از  خواب بیدار شدم نمی‌دانستم اتفاقات شب گذشته را در خواب دیده‌ام یا واقعیت داشته است.

در پایان اگر نکته ایی مغفول باقی مانده که تمایل دارید به آن اشاره کنید خوشحال می شوم که بفرمایید.

از حضور شما تشکر می‌کنم. این مصاحبه و دیدار بسیار خوبی بود و از همین فرصت استفاده می کنم و از خدا می خواهم که در سال 2018 صلح به منطقه خاورمیانه برگردد، سیاست عقب‌نشینی کند و انسانیت جای آن را بگیرد.

گفتگو از: محمدرضا نظری

  • facebook
  • googleplus
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin
  • linkedin