بلاروس یکی از کشورهای اروپایی شرقی است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰ تشکیل شد و قبل از آن جزوی از شوروری سابق بود. آبراه‌های بلاروس قبل از هر چیز بیانگر تاریخ این کشور است و رود دنیپر بازرگانان دوران باستان و وایکینگ‌های ماجراجو را قادر می‌ساخت تا به سمت جنوب یعنی به طرف امپراطوری بیزانس حرکت نمایند و رود دوینا نیز دسترسی به مناطق دریای بالتیک را میسر می ساخت. نواحی بالای رودهای دنیپر و دوینا موجبات ارتباط این بخش با رود ولگا و در نهایت با دریای خزر، ایران و جهان عرب را فراهم می‌نمود. مساحت سرزمین بلاروس سه برابر مجموع خاک بلژیک و هلند است و در 160 مایلی دریای بالتیک قرار دارد. تقریباً چهل درصد خاک این کشور پوشیده از جنگل است و محصولات جنگلی یکی از پر رونق‌ترین منابع طبیعی برای این سرزمین محسوب می شود. دیگر منابع طبیعی که می‌توان در بلاروس یافت شامل ذخایر ذغال سنگ، سنگ کروژن، مقادیر اندکی نفت و گاز طبیعی، گرانیت، دولومیت، سنگ آهک، خاک رسوبی (آهک دار)، گل سفید، ماسه، شن و خاک رس می‌شود. به منظور بررسی آداب و رسوم همچنین خاطرات همسر سفیر بلاروس در ایران، فرصتی فرآهم شد تا ضمن گفتگو با خانم آلا لازارچیک، بیش از پیش با این کشور زیبا و با فرهنگ آشنا شویم.

گفتگوی اختصاصی آوا دیپلماتیک با خانم آلا لازارچیک همسر سفیر بلاروس در ایران

در ابتدای مصاحبه و برای آشنایی بیشتر خوانندگان با سرکار عالی بفرمایید که در کدام شهر متولد شدید و روزگار نوجوانی و جوانی را در کجا و چگونه گذراندید؟

من در شهر کوچکی در بلاروس به نام “بارانوویچی” (با جمعیت 200 هزار نفر) متولد شدم. کودکی خود را در خانه شخصی والدینم و همانطور که گفته می شود “در زمین” گذراندم. ما در خانه مان حیوانات خانگی زیادی نگهداری می کردیم، گربه و هم سگ داشتیم، که من آنها را خیلی دوست داشتم. در واقع من به همراه برادرم و بچه های فامیل و البته مادربزرگم، بزرگ شدم. مادر و پدر من معمولا در سفر بودند، اما مادربزرگم همیشه با ما بود.

مدرسه خیلی از خانه ما دور نبود، من با برادرم به مدرسه می رفتم. همچنین به یادگیری رشته های مختلفی از قبیل رقص، نقاشی، والیبال در کنار مدرسه پرداختم. در آن دوران خانواده ما همیشه بسیار صمیمانه برای جشن ها آماده می شد: مادر و مادربزرگم غذاهای خوشمزه درست می کردند و من همراه دخترخاله هایم همیشه در آشپزخانه به آنها کمک می کردیم. در آن دوران خیلی دوست داشتم در پخت پیراشکی و کیک، خصوصا تزیین آنها به بزرگترها کمک کنم.

چه بازیهایی در کودکی می کردید؟

ما در حیاط خانه یک میز پینگ پنگ داشتیم وشاید به همین علت پینگ پنگ ورزش مورد علاقه و مورد احترام ما بود. به خاطر همین، همه بچه های محل در حیاط ما جمع می شدند تا پینگ پنگ بازی کنند. برای خودمان هم مسابقه ترتیب می دادیم و جایزه تعیین می کردیم. بیشتر از هر چیزی قایم باشک، گرگم به هوا و دنبال یکدیگر می کردیم، این بازیها همه بازیهای تیمی هستند که نیاز به هماهنگی و درک دارند.

البته ما فقط در خانه ما بازی نمی کردیم، بعضی وقت ها هم به زمین بازی مدرسه می رفتیم که خیلی به ما نزدیک بود. همیشه تا تاریکی هوا بازی می کردیم و دلمون نمی خواست به خونه هامون برگردیم.

آیا در کودکی به هنر علاقمند بودید؟

بله، من عاشق نقاشی بودم. به مدرسه هنر می رفتم و همیشه در تهیه روزنامه دیواری مدرسه (دوران راهنمایی) شرکت می کردم. بعدها، دختر بزرگم هم به همین مدرسه می رفت.

اولین بار چه زمانی از پختن غذا احساس غرور کردید؟

من از بچگی آشپزی کردن را یاد گرفتم، اما در واقع مستقلا وقتی که ازدواج کردم، شروع به آشپزی کردم. شاید همان موقع بود که متوجه شدم چه چیزهایی را بلدم و چه چیزهایی را بلد نیستم. من یادگیری را دوست دارم و با کمال میل دستور غذاهای جدید را امتحان می کنم و هر وقت که غذای جدیدی خوب از آب در بیاید، برام لذت بخش است.

در چه رشته ایی در دانشگاه تحصیل کردید؟

من تحصیلات خودم را در دانشگاه دولتی بلاروس در شهر مینسک با تخصص ” برنامه نویسی” به اتمام رساندم و مدرک ” مهندس برنامه نویسی” را دریافت کردم. پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، تقریبا تمام زندگیم را برنامه نویسی می کردم، چه در شرکت های دولتی و چه در شرکت های خصوصی.

چطور با همسرتان آشنا شدید؟ آیا عروسی سنتی داشتید؟

با همسرم در مدرسه آشنا شدم وقتی که هنوز دانش آموز بودم ما با هم همکلاسی بودیم. چهار سال بعد از اتمام مدرسه، وقتی من سال آخر دانشگاه بودم و همسرم هم به عنوان مترجم برای کار داشت به افغانستان اعزام می شد، ما با هم ازدواج کردیم. جشن عروسی ما سه شبانه روز طول کشید، 1.5 روز با اقوام من و 1.5 روز هم با اقوام همسرم.

مراسم عروسی در بلاروس چه سنت هایی دارد؟

مراسم عروسی را می توان به سه مرحله تقسیم کرد: مراسم آشنایی– نامزدی، مراسم عروسی و ماه عسل.

مراسم آشنایی، شامل خواستگاری و جلب رضایت والدین عروس است.

قبل از شروع مراسم اصلی عروسی، پسران و دختران جوانی که به مهمانی دعوت شده اند ماشین عروس را تزیین می کنند تا عروس و داماد با این ماشین برای ثبت عقد و ازدواج خود به محضر بروند. قبل از رفتن به محضر، داماد باید عروس آینده اش را از دوست ها و بستگانش خریداری کند، در حقیقت این سنت “خرید عروس” تنها جنبه تشریفاتی و سمبلیک دارد.

طی مراسم “خرید عروس” معما و مسائل مختلفی برای داماد طرح می کنند تا متوجه شوند تا چه اندازه برای زندگی مشترک آماده است به طور مثال تا چه اندازه به خانه داری وارد است، آیا می تواند بچه را پوشک کند یا چونه بزند و غیره.

این مراسم بسیار احساسی و سرگرم کننده و شاد است. بعد از اتمام مراسم چونه زنی و انجام مراسم خرید عروس، عروس را به داماد می سپارند و همه به همراه مهمانان به محضر می روند، و پس از ثبت ازدواج در محضر راهی کلیسا می شوند تا مراسم مذهبی عقد کلیسایی را نیز به انجام رسانند. بعد از انجام عقد و ثبت ازدواج، تازه عروس و داماد راهی محل برگزاری مراسم جشن عروسی می شوند و مادر پدر عروس و داماد با نان و نمک به استقبال آنها می آیند.

پس از اتمام مراسم عروسی، تازه عروس و داماد راهی ماه عسل می شوند. به طور مثال من و همسرم برای ماه عسل خود به دریای سیاه رفتیم.

آیا در بلاروس خانواده عروس جهیزیه می دهند؟

قبلا چنین رسمی در کشور ما مرسوم بود و به همین جهت جهیزیه عروس را از قبل آماده می کردند: مادر و پدر عروس برای خانواده آینده رختخواب و ملحفه می دوختند، لوازم منزل و وسایل آشپزخانه را خریداری می کردند. اما امروزه خیلی چیزها تغییر کرده، به همین ترتیب نگاه به سنت ها هم به گونه دیگری عوض شده است.

تا چه اندازه شغل سیاسی همسر شما بر تربیت فرزندانتان تاثیر داشته است؟

خیلی کم، وقتی همسر من وارد خدمت سیاسی شد، که بچه ها بقدر کافی بزرگ شده بودند.

شما و همسرتان، به کشورهای مختلفی سفر کرده اید. کدام ماموریت برای شما تاثیرگذارتر بوده است؟

همسر من سالهای متمادی را در ماموریت های سازمان ملل و سازمان امنیت و همکاری اروپا مشغول بود، که ماموریت های بدون خانواده و فردی هستند، در نتیجه ما بیشتر در خانه منتظر او بودیم.

فرزند اول شما کی به دنیا آمد؟ آیا در بلاروس آداب و رسوم خاصی در رابطه با تولد کودک وجود دارد؟

دختر بزرگ ما کسِنیا 34 سال و پسرما آنتون هم 25 سال دارد. مانند هرجای دیگر، در بلاروس به دخترها رنگ صورتی و به پسرها رنگ آبی هدیه می دهند. وقتی مدتی از تولد کودک می گذرد در کلیسا او را غسل تعمید می دهند و حتما برای این مراسم اقوام، دوستان و نزدیکان دور هم جمع می شوند.

به صورت خلاصه راجع به مراسم ملی و مذهبی که در بلاروس جشن گرفته می شود توضیح دهید.

بین مراسم ملی که در بلاروس جشن گرفته می شود، یکسری جشن های بین المللی هم وجود دارد نظیر: روز 1 ژانویه (سال نو)، 8 مارس (روز بین المللی زن)، 1 می ( روز بین المللی کار و کارگر) و همچنین مراسمی که از دوره شوروی به جا مانده اند، مانند: 23 فوریه (روز مدافعان وطن)، 9 می (روز پیروزی)، 3 ژوئیه (روز استقلال بلاروس) و همچنین 7 نوامبر (جشن سالگرد انقلاب اکتبر).

از آنجایی که در بلاروس دو شاخه اصلی مسیحیت در سطح دولتی به رسمیت شناخته می شوند، جشن های مذهبی شاخه کاتولیک و جشن های مذهبی شاخه ارتدوکس هر دو در بلاروس جشن گرفته می شوند.

بدین ترتیب ما در بلاروس دو بار میلاد مسیح را جشن می گیریم (7 ژانویه و 25 دسامبر)، عید پاک (جشن مقدس رستاخیز)، رادونیتسا – Radonitsa (روز بزرگداشت رفتگان و درگذشتگان).

برای عید پاک تخم مرغ رنگ می کنیم، شیرینی مخصوص “کلوچ” Easter cake) klooch) وخمیر پنیر شیرین درست می کنیم. در جشن رادونیتسا رسم است که به زیارت اهل قبور برویم و مقبره نزدیکان و اقوام درگذشته را تمیز کنیم.

با توجه به روحیه اجتماعی که دارید تا چه اندازه موفق شده‌اید با مردم ایران ارتباط برقرار کنید؟

من با کمال میل تاریخ و فرهنگ غنی ایران را یاد می گیرم. در وحله اول در مراسم های فرهنگی، همچون عید نوروز، شب یلدا و چهارشنبه سوری شرکت می کنم و همینطور با علاقه زیادی به سفرهای توریستی در ایران می روم و تا کنون به اهواز، شیراز، یزد، اصفهان و کاشان سفر کرده ام، البته متوجه هستم که خیلی مانده تا کل ایران را ببینم و اگر فرصتی فرآهم شود، حتما برای کسب تجربه به جاهای جدیدی سفر خواهم کرد.

به نظر شما، کدام یک از غذاهای ایرانی به ذائقه غذایی مردم بلاروس نزدیک تر است؟

می توان گفت که محصولات لبنی، نان و شیرینی، غذاهای برنجی و کباب شیشلیک بیشتر به هم شباهت دارند.

کدام یک از غذاهای ایرانی را شما به خوبی درست می کنید؟

به نظر من غذاهای سنتی را همیشه کسی بهتر می تواند درست کند که با آن غذاها بزرگ شده باشد. در کشور ما، معمولا آقایان کباب و شیشلیک درست می کنند اما سبزی پلو با ماهی و کوکو سبزی های من هم بد از آب در نمی آید.

از نظر شما غذاهای بلاروسی و ایرانی از چه نظر با هم فرق دارند؟

باید به این نکته توجه داشت که مواد خوراکی و غذاهای بلاروسی همانند سایر غذاها در هر جای دیگری، متاثر از شرایط آب و هوایی آن کشور و جنبه های فرهنگی است. به همین دلیل بنا بر موقعیت جغرافیایی بلاروس، غذاهای ملی ما نیز تحت تاثیر فرهنگ های مختلفی قرار گرفته اند که شامل شرق ارتدوکس، غرب کاتولیک، فرهنگ بالتیک شمالی و مردم مسلمان جنوب می شوند.

همانطور که می دانید مردم بلاروس به جای برنج بیشتر از سیب زمینی استفاده می کنند و ما همان اندازه در بلاروس سیب زمینی مصرف می کنیم، که ایرانی ها نان مصرف می کنند. در واقع برای ما سیب زمینی جایگزین نان شما محسوب می شود.

دقیقا به همین دلیل بخش عمده غذاهای ملی و سنتی بلاروس از سیب زمینی در فرم های مختلف آن تشکیل شده است. در وحله اول غذاهایی هستند که از سیب زمینی رنده شده درست می شوند، مثل: درانیکی (draniki)، کلیتسکی (kliotski)، کالدونی (kaldoony)، زاپکانکا (zapekanka)، بابکی (babki)، دراچنی (dracheni)، همینطور سیب زمینی سرخ شده با گوشت و یا قارچ و غیره.

البته شرایط زیست محیطی در بلاروس باعث شده تا از قارچ، توت وحشی، ماهی و سبزیجات مختلف در غذاهای بلاروسی استفاده شود.

اما به هرحال زمان در حال تغییر است و بر اساس همین روند عادات و ذائقه افراد هم تغییر پیدا می کند، به همین دلیل امروزه اصلا عجیب نیست اگر یک بلاروسی غذاهای مدیترانه ای، ژاپنی، ایتالیایی، آلمانی یا فرانسوی یا حتی ایرانی را ترجیح بدهد.

 

  • facebook
  • googleplus
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin
  • linkedin