“اشک پیتر دالن” زبان‌شناس و استاد زبان های ایرانی در دانشگاه اپسالا در کشور سوئد است. آقای دالن آثار بسیاری از فارسی به سوئدی ترجمه کرده است. علاقه آقای دالن به زبان فارسی با آشنایی با اشعار صوفی بزرگ، مولانا شروع شد. یکی از آثاری که آقای دالن با الهام گرفتن از مولانا به سوئدی ترجمه کرده است، کتاب آوای نی می باشد، که در سال ۲۰۰۱ منتشر شده است. اشک دالن هنگامی که یک نوزاد بود توسط پدر و مادر ایرانی اش جلوی درب خانه ای در تهران رها می شود. در همان دوران نوزادی زن و مردی سوئدی او را به فرزندخواندگی قبول می کنند و با خود به سوئد می برند. اشک، سالها خود را سوئدی می‌دانست تا اینکه دریافت که ریشه ایرانی دارد و چنان به فرهنگ و زبان ایرانی دل بست که همه مدارج ممکن را در بزرگسالی در رشته‌ای مربوط به ریشه خود طی کرد. وی هم اکنون رییس انجمن مطالعات ایران شناسی اسکاندیناوی و عضو شورای موسسهٔ پژوهشی سوئد است.

گفتگوی اختصاصی آوا دیپلماتیک با “اشک پیتر دالن” رییس انجمن مطالعات ایران شناسی اسکاندیناوی

 چرا و چگونه به یاد گیری زبان فارسی علاقه مند شدید؟ آیا یادگیری زبان فارسی توانست هویت گذشته شما را احیا کند؟

خوب من متولد ایران هستم و با اینکه زبان فارسی نمی دانستم از نوجوانی شیفته ایران و فرهنگ ایرانی بودم و خود را متعلق به آن کشور و فرهنگ می دانستم. در دوره دبیرستان با کمک خانم معلمی ایرانی آموختن زبان فارسی را آغاز کردم و سپس این یادگیری را به شکل آکادمیک در دانشگاه ادامه دادم. در کنار آن با فرهنگ اجتماعی و هنری ایرانیان نیز آشنایی پیدا کردم و متوجه شدم که ایران تمدنی دیرینه ست و فرهنگی گرانبها دارد که تاثیر چشمگیری در شرق و غرب داشته است. می گویند زبان بهترین راه برای نقب زدن به درون یک فرهنگ است و من بسیار خوشحالم که این راه بروی من باز شد و توانستم این زبان شیرین را زیر نظر دانشمندان سوئدی یاد بگیرم٬ به آن سخن بگویم و شاهکارهای ادبیات آن را مطالعه کنم. یادگیری زبان فارسی امکان بازگشت من به ریشه هایم را مهیا کرد و آشنایی با بزرگان ادبیات فارسی بیشترین تاثیر را در احیاء هویت من داشت. وقتی توانستم حافظ٬ مولوی٬ خیام و نظامی عروضی را به فارسی بخوانم و خودم را در جهان آنها پیدا کنم٬ معنای ایرانی بودن را به راستی لمس کردم. همزمان بر من روشن شد که این ادبیات فرافرهنگی و همگانی (universal) است و سخنی برای گفتن در عرصه جهان دارد.

 اولین بار در چه سالی به ایران سفر کردید؟

اولین بار که به ایران سفر کردم سال ۱۳۷۴ بود و۲۳ سال داشتم. همراه با سه دانشجوی دیگر سوئدی در تهران اقامت گزیدیم و روزها به موسسه دهخدا می رفتیم. خاطرات بسیار خوبی از آن زمان دارم. با اینکه همه جا و همه چیز محیط جدید برای من تازگی داشت مشکلی در پیدا کردن دوست و آشنا نداشتم. ایرانی ها مردمان خونگرم و مهمان نوازی هستند و برخوردشان طوری بود که بینشان احساس بیگانگی نمی کردم. البته سوء تفاهم های زبانی و فرهنگی زیادی برایم پیش می آمد. مثلا سر میدان تجریش یک ساندویچ فروشی بود که مشتری روزانه اش بودم. ساندویچ های مختلفی می فروختند از جمله ساندویچ زبان که تنها کلمه ای بود که می فهمیدم و به همین دلیل هم هر دفعه همان را سفارش می دادم. تنها وقتی که استادم پرسید ناهار چه خورده ام متوجه شدم که زبان به فارسی دو معنی دارد و این زبان که یک ماه تمام خورده ام چه نوع زبانی بوده! البته باید اضافه کنم که هنوز که هنوز است ساندویچ مورد علاقه ام ساندویچ زبان با گوجه و خیارشور ایرانی است و بنظرم هیچ جای دنیا ساندویچ ها به خوشمزگی آن ساندویچ فروشی نیست. آن زمان هم جشن نوروز در ایران بر پا بود و یادم است چقدر از دیدن سبزه و ماهی قرمز در پیاده روها لذت می بردم. با همکلاسی هایم پایان هفته ها به گردش می رفتیم و زیر آبشارها هندوانه خنک می خوردیم. یکی از ما صدای خوبی داشت و آهنگ های ایرانی می خواند. اینها جز بهترین خاطرات زندگی ام هستند

 سفر به ایران چه تاثیری بر روند مطالعات شما داشت؟

در موسسه دهخدا چند استاد بسیار فرهیخته و دانشمند داشتم٬ از جمله آقای پروفسور سید جعفر شهیدی که شاگرد علی اکبر دهخدا و بدیع الزمان فروزانفر بودند و عرفان و فلسفه ایرانی تدریس می کردند. ایشان انسانی استثنایی٬ اصیل و مهربان بودند و در ادبیات کلاسیک فارسی تبحر و در سخنوری مهارت داشتند. کلاس های ایشان برای من تجربه کاملا جدیدی بود و از برخوردهای انسانی ایشان و شخصیتشان دریافتم که عرفان در ایران یک پدیده مرده نیست بلکه ابعاد نظری و عملی دارد. ایشان مرا مورد لطف خود قرار داده و در مطالعه و منبع شناسی ادبیات عرفانی٬ بویژه عرفان شناسی مولانای بلخی٬ راهنمایی ام کردند. سفر من به ایران باعث شد که چشمم به لطافت و عمق شعر مولانا گشوده شود. وقتی به سوئد برگشتم چمدانم پر از کتاب هایی درباره شعر و عرفان ایرانی بود و چند سال پس از آن نخستین ترجمه ام٬ که منتخبی از اشعار مولوی به زبان سوئدی بود٬ را منتشر کردم و با پایان نامه ای درمورد پیوند دکترینی تصوف و تشیع پس از دوره مغول٬ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه اپسالا شدم. در سفر دومم به ایران از خانقاه های تهران و شیراز نیز بازدید کردم و چند باری به عنوان پژوهشگر در مجالس آنها شرکت داشتم.

 آثار کدامیک از ایرانشناسان غیر ایرانی درباره فرهنگ و ادبیات فارسی، در مطالعات و کارهای شما اثرگذار و الهام بخش بوده است؟

ایران شناسی یک زمینه گسترده میان رشته ای است که بویژه به مطالعه زبان٬ ادبیات و تاریخ اقوام ایرانی می پردازد. من در حوزه های متفاوت ایران شناسی مشغول به پژوهش بوده ام ولی بیش از هرچیز به ادبیات کلاسیک و پیوستگی فرهنگ و اندیشه ایرانی از دوره باستانی تا قرون وسطی علاقه مندم. در زمینه ادبیات فارسی از استاد و همکارم آقای پروفسور بو اوتاس (Bo Utas) بسیار آموختم. ایشان اشتیاق خود نسبت به شاعران فارسی گو را به من منتقل کرده و مرا با سبک شناسی و استعاره شناسی ادبیات فارسی آشنا نمود. از دانش و بینش آقای فین تیسن (Finn Thiesen)٬ استاد دانمارکی تبار زبان فارسی که نزدیک به سی سال در دانشگاه اسلوی نروژ تدریس می کردند٬ نیز در زمینه عروض و قافیه شعر فارسی و تاریخچه آن بهره مند شدم. ایشان حافظ شناس بزرگی هستند و دیوان این شاعر شیرین سخن را از بر می دانند و می توانند برای هر موقعیت و وضعیت روزمره ای غزلی از بر بخوانند. در زمینه ادبیات عرفانی فارسی نیز از آثار آقای پروفسور دو بروین (J.T.P. de Bruijn) و گفت وگوهایی که با ایشان داشتم استفاده کردم. به جز این دانشمندان از آثار آقای پروفسور آرتور کریستنسن در زمینه ادبیات درباری و حماسه ای بسیار الهام گرفتم و هنوز باور دارم که ایشان از لحاظ نوآوری و پهنای مطالعات بزرگترین ایران شناس جهان غرب بوده و هستند.

 هنگامی که علاقه مند شدید درباره ایران بدانید در سوئد چقدر منابع اطلاعاتی درباره فرهنگ و تمدن ایران در اختیار داشتید؟

در دبیرستان رشته علوم انسانی می خواندم و آن زمان کتابخانه های شهر استکهلم منابع بسیار اندکی درباره تاریخ و فرهنگ ایران داشت. موضوع پایان نامه دبیرستانی من نقش کوروش بزرگ در تاریخ بود و هر چه می گشتم جز آثار تاریخ نگاران یونان باستان منبعی در این باره پیدا نمی کردم. نتیجه این شد که پایان نامه ام را بر اساس داستان های هرودوت نوشتم. به خاطر رویداد انقلاب اسلامی و تحولات سیاسی ایران در دهه ۱۳۶۰ منابع زیادی درباره تاریخ معاصر وجود داشت ولی بیشتر این نوشته ها نه توسط ایران شناسان٬ که توسط خبرنگاران یا کارشناسان سیاسی تالیف شده بودند. آثار ایران شناسان تنها در برخی کتابخانه های دانشگاهی وجود داشتند و دسترسی به آنها برای نوجوانی مثل من تلاشی بیش از حد می طلبید. خوشبختانه اکنون این فقر منبع بسیار کمرنگ شده و به ویژه در زمینه ادبیات فارسی ترجمه و آثار متعدد و مفیدی موجود است٬ مانند «درآمدی بر ادبیات فارسی» که تازگی توسط آقای بو اوتاس در دو جلد منتشر شده است. ولی در زمینه تاریخ عمومی و تاریخ فرهنگ ایران زمین هنوز منبع معتبری به زبان سوئدی وجود ندارد و من امیدوارم در آینده بتوانم این کمبود را جبران کنم.

 تا چه اندازه دانشجویان رشته زبان فارسی به منابع مطالعاتی جدید دسترسی دارند؟

دانشگاه های سوئد خوشبختانه یک سرویس جستجوی گسترده در سطح ملی دارند که در خدمت عموم مردم و بویژه دانشجویان و پژوهشگران است. این سرویس دسترسی تازه ترین منابع چاپی و الکترونیکی را در زمینه ایران شناسی ارائه می دهد. به گمان من دسترسی به منابع تحلیلی انتقادی و متفاوت یک مسئله دموکراتیک است. در دهه های اخیر تعداد کتاب های ایران شناسی سال به سال افزایش پیدا کرده و دسترسی به آنها و دست آوردهای علمی شان برای عموم مردم دشوار نیست. اما عموم مردم با منابع فارسی آشنایی ندارند و به باور من محققان موظفند دست آوردهای حاصل از مطالعاتشان را از طریق پاپولار ساینس (popular science)٬ مطبوعات و سمینارهای عمومی به آنان منتقل کنند.

دانشگاه اپسالا نیز مجموعه بزرگ و ارزشمندی از کتاب های خطی فارسی دارد که توسط جهانگردان سوئدی در ایران خریداری شده اند. این آثار توسط دکتر علی محدث دسته بندی شده و دو سال پیش نیز فهرستی از آنها در دانشگاه اپسالا به چاپ رسیده است. همچنین برخی از کتاب های خطی فارسی این کتابخانه مانند «جمال و جلال» و «دُر نجف» نیز به همت دکتر محدث منتشر شده اند. بخش ایران شناسی دانشگاه اپسالا هم مجموعه ای از کتاب های نفیس و کمیاب دوره پهلوی دارد که توسط ایران شناسان سوئدی مانند هنریک ساموئل نیبرگ (Henrik Samuel Nyberg)٬ گئو ویدنگرن (Geo Widengren) و بو اوتاس جمع آوری شده است. نیبرگ عضو فرهنگستان سوئد و متخصص زبان های اوستایی و پارسی میانه بود که چندین اثر بسیار ارزشمند درباره تاریخ ادیان ایرانی به تحریر درآورد و در دهه های شصت و هفتاد میلادی از طریق رادیو و تلویزیون تلاش کرد مردم سوئد را با تاریخ و فرهنگ ایران آشنا کند. کار ایشان یک خدمت بزرگ فرهنگی بشمار می رود و جای ستایش دارد. امیدوارم در آینده نیز شاهد به صحنه آمدن ایران شناسان توانا و موثری چون نیبرگ و ویدنگرن باشیم.

 شما در دانشگاه تهران نیز به عنوان محقق فعالیت داشته اید.مهمترین برنامه مطالعاتی شما در آن دوران چه بود؟

من سال های ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ با بورسیه ای از بنیاد همکاری بین الملل در تحقیقات و آموزش عالی سوئد٬ پروژه ای در دانشگاه تهران و انجمن فلسفه و حکمت ایران به انجام رساندم. موضوع این پروژه بررسی آثار ادبی و جهان بینی عرفانی فخر الدین عراقی٬ نویسنده بلند آوازه قرن هفتم بود. در این مدت کتاب «لمعات» عراقی را مورد تحلیل ادبی و تفکری قرار داده و به حکمت نظری او٬ که از ابن عربی و صدرالدین قونوی تاثیر گرفته٬ پرداختم. شیفته زندگی نامه عراقی بودم و بویژه سلوک قلندری و ملامتی او برایم جذابیت خاصی داشت. کتاب لمعات عراقی درواقع نخستین نمونه پیوند بین حکمت نظری ابن عربی از یک سو و عرفان عاشقانه و قلندرانه ایرانی از سوی دیگر است. پیش از عراقی در آثار سنایی و احمد غزالی با عرفان عاشقانه برخورد می کنیم ولی تفاوت عراقی با دیگران در این است که به این نوع از عرفان یک جنبه خرداندیشی و عقلانی بخشیده است. خوانندگان حتما با غزل های مشهور عراقی مانند «ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی» و «نخستین باده که اندر جام کردند» آشنا هستند. اما عراقی نه تنها شاعر بسیار خوبی ست بلکه اندیشمندی خوش طبع و ذوق هم هست که متاسفانه آنطور که باید و شاید شناخته نشده است. به گمان من عراقی در برخی موارد٬ از جمله صدق و صفا٬ حتی از مولوی برتر است و از او پیشی می گیرد.

در انجمن فلسفه و حکمت ایران با پژوهشگران٬ فیلسوفان و حکمای ایرانی تبادل اندیشه داشتم و از همکاری با دانشمندانی مانند نصرالله پورجوادی٬ غلامرضا اعوانی٬ غلامحسین دینانی و پری ریاحی بهره مند بودم. در اپسالا تنها یکی دو نفر با حکمت و فلسفه ایرانی آشنا بودند ولی در تهران مسائل پیچیده عرفانی و ادبی را می توانستم نه تنها در محافل دانشگاهی بلکه حتی در نشست و برخاست با افراد عادی از اقشار گوناگون جامعه را مورد بحث و بررسی قرار بدهم.  کشف این موضوع که ادبیات در ایران٬ و بویژه شعر٬  صرف نظر از خاستگاه اجتماعی افراد٬ تا این حد بیانگر و تعریف کننده هویت ملی آنها یعنی حس متعلق بودن به یک اجتماع و فرهنگ مشترک٬ است برای من کاملا تجربه جدیدی بود. شعر کلاسیک فارسی در واقع آینه روح و روان ایرانیان است و گذشته آنها را به حال و آینده شان متصل می کند. این حقیقت به نظر من ماهیت یا ذاتش عشق است٬ عشقی که هم زمینی و هم معنوی ست. به قول حافظ:‌‌ »هرگز نمیرد آنکه زنده شد به عشق٬ ثبت است بر جریده عالم دوام ما». تعریف این مفهوم عشق همگانی به گمان من از بزرگترین خدمات ایرانیان به بشریت است و در این زمینه ما معلمی صادق تر از عراقی نداریم:

به کدام مذهب است این به کدام ملت است این

که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی

 سفارش شما به علاقه مندان به ادامه تحصیل در ایران چیست؟

در میان سه کشور فارسی زبان دنیا٬ ایران از لحاظ سیاسی و توسعه اقتصادی اجتماعی جایگاه برجسته ای دارد. هفدهمین اقتصاد بزرگ دنیا و چهارمین تولیدکننده نفت است و بیشترین میزان صنایع در خاورمیانه و شمال آفریقا را دارد. صدالبته اهمیت تاریخی و باستان شناختی کشورهای تاجیکستان و افغانستان از ایران کمتر نیست و بسیاری از شاعران پارسی گو بیرون از مرزهای ایران امروز می زیستند. ولی موقعیت ایران به عنوان کشور پیشتاز در حوزه ایران شناسی مسلم است و بی تردید بیشتر دانشجویان سوئدی رشته زبان و ادبیات فارسی علاقه مندند که در ایران به تحصیلاتشان ادامه دهند. ایران به همچنین یک سنت اکادمیک هشتاد ساله ایران شناسی را دارد که با کوشش دانشمندانی مانند ابراهیم پورداوود٬ علی اکبر دهخدا٬ محمد معین و احمد تفضلی پایه ریزی شد و رونق یافت. همه این افراد ایران دوست بودند و زندگی شان را به مطالعه علمی درباره تاریخ٬ زبان و فرهنگ ایران زمین و گسترش علم ایران شناسی اختصاص دادند. امروز ایران شناسی یک پدیده جهانی است اما دانشجویان سوئدی که برای ادامه تحصیل به ایران می آیند٬ نه تنها با محیط های دانشگاهی آشنایی پیدا می کنند٬ بلکه با فرهنگی زنده و پویا هم روبرو می شوند. و این فرهنگ در بسیار موارد به ما چیزهای نو می آموزد. بنابراین به دانشجویانی که علاقه دارند زبان و ادبیات فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران را بشناسند پیشنهاد می کنم که ایران را از نزدیک ببینند و از مکان های فرهنگی و تاریخی بازدید کنند. در ایران می توانند از غنای منابع علمی و تبادل نظر با دانشمندان و دانشجویان ایرانی بهره ببرند. به تجربه می دانم که یک اقامت سه ماهه در ایران تاثیر بسیار مثبت و مداومی بر یادگیری زبان دارد طوری که به دانشجویانی که از ایران برمی گردند می گویم که اکنون شما توی باغ هستید چرا که وارد باغ زبان و ادب فارسی شده اید!

  آیا ادبیات و شعر معاصر ایران را هم مطالعه می کنید؟ نظرتان درباره آن چیست؟

من از خواندن برخی شاعران معاصر٬ مانند فرخ تمیمی و فریدون مشیری٬ لذت می برم ولی شعر کلاسیک بیشتر به دلم می نشیند. چون شاعران کلاسیک با قواعد عروض و قافیه سر و کار دارند٬  در استفاده از آنها دقت و توجه بیشتری صرف رابطه فرم و معنا می کنند. اوزان شعر رابطه تنگاتنگی با موسیقی دارد و بخش عمده ای از شعر کلاسیک دارای موسیقی دلنشین است. زبان اسطوره ای و نمادین شعر کلاسیک همینطور ما را با ابعاد برتری از خود یا به قول عارفان به عالم مثال٬ متصل می کند. خواه شعر حماسه یا مدیحه باشد خواه تغزلی یا عرفانی٬ این صفت به شعر کلاسیک نیروی الهام می بخشد. البته این نکته به این معنی نیست که شعر معاصر نمی تواند نمادین یا تاثیرگذار باشد. برعکس گمان می کنم که شعر معاصر توانایی خود را در بیان موقعیت و حالات وجودی انسان مدرن نشان داده ولی راه درازی دارد تا به غنای شعر کلاسیک در زیباشناسی و آرایه های ادبی برسد. تا اکنون با شعر معاصری برخورد نکردم که به اوج شعر کلاسیک در وصف بهار و خزان٬ شراب و مستی٬ انس و دوستی٬ و غیره رسیده باشد. بی دلیل نیست که یوهان ولفگانگ گوته شعر کلاسیک فارسی را به یک فرش مجلل ایرانی و یا یک بازار سنتی تشبیه کرد چون این شعر در چارچوب خود گنجایش و توانایی بی حد و حصری دارد.

  در ادبیات کلاسیک ایران، آثار مورد علاقه شما کدام ها هستند؟

پاسخ دادن به این پرسش بسیار دشوار است. همانطور که اشاره کردم ادیبات کلاسیک ایران پیشینه ای هزار و دویست ساله دارد و در قالب های گوناگون شکوفا شده و به کمال رسیده است. به عنوان مترجم سعادت این را داشته ام که با چند اثر کلاسیک ارتباط عمیق تری برقرار کنم. در روند برگرداندن یک اثر ادبی نه تنها بارها آن را می خوانید٬ بلکه از طریق سبک و واژه بندی آن وارد روان و جهان فکری نویسنده می شوید. بنظر من ترجمه در اصل یک فعالیت عاطفی یا حتی عاشقانه است و مترجم یک اثر با نویسنده آن رابطه صمیمی ذهنی و روانی برقرار می کند. طبق تجربه خودم می توانم بگویم که یک اثر ادبی را هنگامی می شناختم که بارها با مولف آن گفتگوی درونی داشتم٬  در زمان و مکان او سهیم بودم  و تکه هایی از آن را بلند و از بر خواندم. در غزل بی تردید حافظ بیشتر از همه مورد علاقه من است چون استاد شیوه ادبی ایهام است و هر بار که دیوانش را می خوانم ابعاد دیگری از آن کشف می کنم. وقتی با اشعار حافظ آشنا شدم او را به عنوان یک شاعر عرفانی و تا حدودی خیال پرداز (imaginative) می شناختم ولی به تدریج متوجه شدم که دیدگاه او چقدر واقع بینانه و زیرکانه یا به تعبیر خود او «رندانه» است. در نثر٬ «چهار مقاله» نظامی عروضی بیشتر از همه مورد علاقه من است و باور دارم که نویسنده آن الگوی نمونه یک ادیب و روشنفکر ایرانی است. نظامی عروضی به صنایع شاعری و دبیری مسلط بود و با سایر علوم زمان خود٬ از جمله دانش پزشکی٬ آشنایی خوبی داشت. در آداب اصیل ایرانی مانند اسب سواری٬ شکار و نوشیدن شراب استاد بود. از لحاظ ادبی سبک ساده  و روانی دارد و جای شگفتی نیست که پیشگامان نثر مدرن فارسی مانند محمد تقی بهار و دهخدا از او الهام زیادی گرفتند.

 با توجه به اینکه بیشتر فعالیت های شما در زمینه ادبیات و شعر فارسی بوده است،  جایگاه ایران را در ادبیات جهان چگونه ارزیابی می کنید؟

ادبیات فارسی نقش قابل توجه ای در پیدایش مفهوم ادبیات جهانی داشته است. ترجمه دیوان حافظ توسط یوسف هامر پورگستال (Hammer Purgstall) در دوره رمانتیسم با استقبال بسیار گرمی مواجه شد و چشم های گوته را به ادبیات خارج از مرزهای اروپا گشود. حافظ در واقع قوت و اعتبار ادبیات جهانی را به گوته نشان داد و او را به سرودن «دیوان غربی ـ شرقی» برانگیخت. گوته به خوبی دریافته بود که وضعیت ادبیات مدرن به بازار ادبی جدید جهان بستگی دارد. یک قرن پس از محبوبیت حافظ در آلمان دوره رمانتیسم٬ خیام شهرت بی سابقه ای در اروپا و بویژه در انگلستان یافت. در دهه های اخیر مولوی نیز به اندازه ای محبوبیت جهانی پیدا کرده که تاکنون هیچ نویسنده آسیایی نداشته و تاثیر گسترده ای بر ادبیات٬ موسیقی و هنرهای معاصر در سطح بین المللی گذاشته است. بی تردید دو عامل مترجم و بازار جدید جهانی نقش موثری در کامیابی چشمگیر این سه اثر ادبی داشته است. اما بی شک این نکته که این سه اثر دغدغه های فرهنگی و فکری دوره خود را به بهترین شکل بازتاب داده اند٬ نیز در موفقیت آنها موثر بوده است. بنابراین اگر می خواهیم جایگاه کنونی ادبیات فارسی را در سطح جهانی ارزیابی کنیم باید این سه عامل٬ یعنی شایستگی مترجمان٬ وضعیت بازار جهانی ادبیات و میزان بازتاب دغدغه های فرهنگی و فکری روزگار در اثر موردنظرمان٬ را در نظر بگیریم.

به نظر من جایگاه ادبیات فارسی می توانست بسیار بهتر از این که هست باشد٬ به دلیل نام و پیشینه تاریخی آن و قدرت اقتصادی و سیاسی کشور ایران. امروزه بیش از ۱۲۰ میلیون فارسی زبان در سراسر جهان داریم ولی نفوذ و تاثیر ادبیات سوئدی که تنها ده میلیون گوینده دارد٬ در سطح جهانی به مراتب بیشتر است. به نظر من مسئولین فرهنگی در ایران باید به این مسئله اندیشیده و رسیدگی کنند. آنچه ضروری است این است که شاهکارهای ادبیات معاصر ایران به زبان های بزرگ دنیا ترجمه و معرفی شود. در حال حاضر این تلاش ها تنها به ابتکار شخصی و توسط ایران شناسان و ایرانیان خارج از کشور صورت می گیرد٬ کاری که به گمان من در درجه نخست وظیفه دولت ایران است. تا زمانی که مسئولین فرهنگی درک و شناخت درستی از بازار جهانی ادبیات نداشته باشند و معرفی آثار ادبی معاصر را در سطح بین المللی در اولویت قرار ندهند٬ وضعیت تغییر نخواهد کرد.

  یکی از مهمترین آثار شما کتاب ” آموزش زبان فارسی برای نوآموزان” است. مهمترین انگیزه شما برای نوشتن یک کتاب آموزش زبان فارسی چه بود؟

یادم است وقتی می خواستم یادگیری زبان فارسی را شروع کنم به همه کتابفروشی ها و کتابخانه های شهر استکهلم سر زدم اما به جز یک فرهنگ «سوئدی به فارسی»٬ کتابی درباره زبان فارسی به این زبان وجود نداشت. به زبان های دیگر هم کتاب آموزشی علمی و معتبری پیدا نمی شد. البته این موضوع به بیست و پنج سال پیش برمی گردد ولی وضعیت تا یکی دو سال پیش زیاد تغییر پیدا نکرده بود. در عین حال علاقه به یادگیری زبان فارسی در میان سوئدی زبانان در این مدت به شدت افزایش پیدا کرده بود. کتاب های مرجع و معتبر آموزشی نقش مهمی در یادگیری زبان دارند و در سوئد و سایر کشورهای اسکاندیناوی این کمبود به جدی احساس می شد. من سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ در دانشگاه استکهلم زبان فارسی تدریس می کردم و برای این کلاس ها که بیش از شصت دانشجو در آن شرکت می کرد جزوه های درسی و آموزشی نویی تهیه کردم. از این جزوه ها سه سال هم در دانشگاه اسلو استفاده کردم و به مرور در ارتباط با دانشجویان و با توجه به نیاز و علاقه آنها٬ بازبینی شان می کردم. سپس آنها را جمع آوری کرده و در دو کتاب «دستور زبان فارسی مدرن» (۲۰۱۰) و «فارسی برای نوآموزان» (۲۰۱۲) به چاپ رساندم. بعلت استقبال بالای مخاطبان امسال کتاب دستور زبان برای بار دوم و با ویرایش جدید به چاپ رسید. برای آموختن زبان فارسی از طریق این دو کتاب به معلومات قبلی نیازی نیست و هر دو می توانند برای خودآموزی مورد استفاده قرار بگیرند. در تنظیم کتاب ها از موضوعات جذاب و گفتارهای مرتبط به زندگی روزمره استفاده شده و به یادگیری واژه ها و زبان محاوره ای اهمیت بیشتری داده شده است. خوشبختانه دانشجویان در سوئد٬ نروژ و دانمارک به گرمی از این دو کتاب استقبال کرده اند.

  تا چه اندازه داشتن یک همسر ایرانی به شما برای کسب یک دید واقع بینانه از مردم ایران کمک کرده است؟

من در دبیرستان با همسرم مانا آشنا شدم و سپس در دانشگاه هم رشته شدیم. پدرش دبیر٬ شاعر و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ملی ایران بود. یک سال پس از ورود به دانشگاه باهم ازدواج کردیم. به راستی خوش شانس بودم که یار زندگی ام را در جوانی پیدا کردم و آن هم یک زن ایرانی که شاعر است و علاقه بسیاری به زبان و ادبیات فارسی دارد. حالا از طریق همسرم یک خانواده ایرانی دارم و اینقدر با آنها نزدیک هستم که احساس می کنم همخون هستیم. مادرزنم مرا پسر خودش می داند و این برایم بسیار جای خوشحالی دارد. برعکس ایران شناسان نسل پیشین که به ندرت به ایران و افغانستان سفر می کردند و کمتر در محیط های اجتماعی ایرانیان حضور می یافتند٬ من این توفیق را داشتم که ایران را از درون بشناسم. وقتی به ایران سفر می کنم این واقعیت را بیشتر حس می کنم و گمان می کنم کسی که با یک خانواده ایرانی زندگی نکرده٬ نمی تواند خودش را ایران شناس بداند. این به این دلیل است که فرهنگ اندرونی در ایران تفاوت چشم گیری با فرهنگ بیرونی دارد. برای کسانی مثل من که همسر ایرانی دارند زبان فارسی غالب اوقات زبان دل هم می شود.

  با در نظر داشتن تخصصی که دارید، برای ارائه دادن تصویری واقع گرایانه از ایران معاصر به علاقه مندان در سراسر جهان، چه راه کارهایی را پیشنهاد می کنید؟

یکی از خصوصیات علم معاصر تخصص گرایی آن است و ایران شناسی هم از این قاعده مستثنی نیست. به طور مثال کسانی که در تاریخ سیاسی معاصر ایران تخصص دارند معمولا در زبان و ادبیات فارسی و یا باستان شناسی ایران تسلطی ندارند در حالیکه یکی دو نسل پیش اینگونه نبود. البته ایران شناسی زمینه میان رشته ای است و کسانی که در این رشته فعالیت می کنند به طور طبیعی تا حدودی از مباحث٬ نظریه ها و روش های مختلف در علوم متفاوت مطلع هستند. به گمان من این نکته علت وجودی ایران شناسی است. علاوه بر تاسیس و توسعه دانشکده های ایران شناسی راه های زیادی برای تقویت این زمینه و تشویق به تبادل نظر درباره ابعاد مختلف آن وجود دارد٬ از جمله از طریق فعالیت های شبکه ای٬ تشکیل دادن انجمن ها٬ راه اندازی مجله های علمی و برگزار کردن نشست های علمی. به گمان من گسترش گرایش انتقادی و فرهنگ نقدپذیری٬ نقشی کلیدی در ارایه تصویری واقع گرایانه از ایران معاصر ایفا می کند. حمایت از ایران شناسان خارجی که به تحقیقات میدانی (field research) در ایران علاقه مند هستند در سطح عملی و همکاری مراکز علمی در داخل و خارج از ایران از ضروریات است. هر ساله چندین همایش بین المللی ایران شناسی در سراسر جهان برگزار می شود ولی در سی و چند سال اخیر هیچ همایش بین المللی ایران شناسی با شرکت دانشمندان غربی در خود ایران برگزار نشده است. این مسئله جای تاسف دارد. ولی به شخصه باز بسیار امیدوارم که شرایط علوم انسانی در داخل ایران بهبود پیدا کند و محیط تحقیقاتی به استقلال و شفافیت بیشتری برسد و وضعیت نامساعد امروز پایان یابد.

  بعد از سال ها تجربه در ایران شناسی، به نظر شما نقطه مغفول مانده این حوزه چیست؟

تحقیقات ایران شناسی در صد سال اخیر بسیار گسترش پیدا کرده به طوری که زمینه های اصلی آن٬ یعنی باستان شناسی و زبان و ادبیات فارسی٬ به خوبی مورد بررسی قرار گرفته است. البته هنوز موضوعات مغفول فراوانی وجود دارد که از بین آنها می توان از تاثیر فرهنگ ایرانی بر مصر و یونان باستان٬ گویش فارسی بخارا٬ تکامل تاریخی ادبیات فارسی در امپراتوری عثمانی نام برد. در زمینه باستان شناسی و تاریخ ایران مباحث فرهنگ مادی یا باستان شناختی (material culture) هم کمتر مورد بررسی قرار گرفته در حالی که اشیاء مادی٬ مانند لباس٬ غذا٬ مبلمان و اسباب روزمره دیگر٬ نقش اساسی در ایجاد فرهنگ٬ تفکر٬ اخلاق و قدرت دارند. روابط زرتشتیان ایران و زرتشتیان چین در سده های نخست پس از هجوم اعراب به ایران و نقش ایرانیان در تحولات سیاسی آن کشور هم تنها به صورت پراکنده و بدون درنظر گرفتن منابع چینی بررسی شده است. تاریخ اقتصادی و اجتماعی ایران زمین هم هنوز نقطه مغفول ایران شناسی به حساب می آید. برای مثال درمورد ارتباطات اقتصادی و اجتماعی اقوام فارسی زبان در ایران٬ آسیای میانه و قفقاز پس از سقوط سلسله تیموریان تا پیدایش دولت های مدرن تحقیقات روشمندی صورت نگرفته است. در دوره پس از انقلاب اسلامی موضوع مهاجرت گروهی از فارسی زبانان افغانستان به ایران و شرایط اجتماعی و سیاسی آنها٬  بویژه نسل دوم٬ نیز مسئله ای ست که به آن پرداخته نشده است. ایران شناسی به دلیل روند مسلط در علوم انسانی طی دهه های اخیر٬ تا حد زیادی متاثر از نظریه های جدیدی است که در تعامل با علوم اجتماعی پدید آمده است. ایران شناسی این کثرت نظریه ها را با آغوش باز پذیرفته و فراتر از حوزه پیشین خود گسترش پیدا کرده است. امروزه شاهد روندی نوآورانه و تبادل نظر پویا در مطالعات بین المللی هستیم و من گمان می کنم که جالب ترین تحقیقات آینده در حوزه های میان رشته ای رخ خواهد داد. بنابراین به آینده ایران شناسی بسیار امیدوار هستم.

گفتگو از: محمدرضا نظری

  • facebook
  • googleplus
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin
  • linkedin

4 نظرات در حال حاضر

  1. بر اين باور بودم كه نميتوان جامعه مهاجر را هنوز از همان قوم دانست، اما بعد از خواندن نقطه نظرات ايشان چنان گذشته،
    به ايران و ايراني بودنم سرفراز شدم نه بدان معنا كه برتري نسبت به ساير اقوام يا ممالك داريم، بدان جهت كه پشتوانه اي كهن و غني به ما جرأت ميبخشد. در كنار جايگاه وسيع فرهنك، تاريخ و هنر كشورمان در خارج از مرزهاي آن ، وجود پايگاهي براي نزديكي و همدلي بهتر و بيشتر توأم با جاذبه هاي ايران از قبيل غذا و كالاهاي فرهنگي يك موفقيت تاريخي است

  2. به کدام مذهب است این به کدام ملت است این ؟! متن را به تمامی خواندم و ارتباطی عمیق داشتم با آن… اشک عزیز، دانشت را که نتیجۀ شور و تلاشی زیبا و بی پایان است ارج می نهم و از تو می آموزم درک دیگرگونه ای از “عشق” را

  3. زندگی پرفسور دالن برام جذاب بود.
    بعنوان پژوهشگر علوم انسانی تمایل دارم با ایشون بیشتر تعامل علمی داشته باشم.
    لطفاً راهنمایی بفرمائید.
    با تشکر

نظرات بسته شده اند