نماینده اقلیم کُردستان عراق در ایران در بخش اول گفتگو خود با آوا دیپلماتیک ضمن تشریح روند مبارزاتی خود بر علیه رژیم بعث عراق، به روند شکل گیری اتحادیه میهنی کردستان عراق و نقش این اتحادیه در جنگ هشت ساله ایران و عراق اشاره کرده است که در ادامه می خوانید.

گفتگوی اختصاصی آوا دیپلماتیک با آقای ناظم عمر دباغ

نماینده اقلیم کُردستان عراق در ایران

اتحادیه میهنی کُردستان عراق چگونه و با چه هدفی تاسیس شد؟

بعد از قرارداد الجزایر و شکست بزرگی که برای قیام کُردها رقم خورد، خلائی ایجاد شد و در نتیجه آن، میزان فشارها و ستم‌های حکومت بعث بر مردم کُردستان افزایش یافت. همزمان با اجرایی‌شدن قرارداد، مجموعه‌ای از رهبران و کادرهای سیاسی به رهبری جلال طالبانی در سوریه سازمانی جدید را در تاریخ ١/٦/١٩٧٥ تاسیس تحت عنوان اتحادیه میهنی کُردستان اعلام حضور کردند و یکسال بعد در تاریخ ١/٦/١٩٧٦ قیام مسلحانه علیه رژیم بعث را آغاز کردند. هیات موسس این سازمان تازه تاسیس شامل مام جلال، دکتر کمال فواد، دکتر فواد معصوم، نوشیروان مصطفی، عبدالرزاق فیلی و عادل مراد بودند، هدف آنها احیای قیام و دفاع از مردم کُرد به دور از وابستگی بود و نگاهشان صرفا مبتنی بر حمایت و پشتیبانی مردم کُرد بود.

هدف تاسیس این اتحادیه چه بود؟

در واقع آنها به دنبال تداوم مبارزه و دفاع از مردم کُرد و مقابله با رژیم فاشیست بعث عراق بودند.

آیا بعد از کودتای بعثی‌ها در عراق، قدرت در دست صدام حسین بود؟

به عقیده من با اینکه از ابتدا، صدام حسین جانشین رئیس‌جمهور وقت، احمد حسن‌البکر بود، اما قدرت داشت و جوانی بود که توانایی‌های زیادی در عرصه سیاسی داشت.

شما چه زمانی به اتحادیه میهنی کُردستان ملحق شدید؟

در واقع من از همان ابتدای تاسیس اتحادیه میهنی با این سازمان ارتباط گرفتم. اما ارتباطم با جنبش آزادی‌خواهانه مردم کُرد، از سپتامبر ١٩٦١ به عنوان هوادار و عضو حزب دموکرات کُردستان با تشکیلات آن ارتباط داشتم. بعدا نیز در ابتدای سال ١٩٦٤ که رهبری بارزانی با عبدالسلام عارف وارد مذاکره شدند و بعد از کودتا علیه عبدالکریم قاسم، تشکیلات پارتی به دو جناح فکری تقسیم شدند، که شامل طرفداران بارزانی و طرفداران دفتر سیاسی بودند. ما بخشی از جوانان کویسنجق طرفدار دفتر سیاسی و در جناح جلال طالبانی بودیم و این مساله تا تاسیس اتحادیه میهنی ادامه داشت. بعد از شروع قیام سپتامبر در ماه مارس ١٩٧٤ وارد صف قیام شدم و به پیشمرگه‌ها پیوستم. بعدا نیز به ایران رفتم و در اردوگاه پناهندگان ساکن شدم.

شما در آن دوران مشغول به کاری بودید؟

بعد از اتمام دبیرستان در سال ١٩٦٦، وارد دانشگاه تربیت معلم شدم و بهار ١٩٧٠ فارغ‌التحصیل شدم. در ماه اکتبر ١٩٧٠ در منطقه بارزان و میرگه‌سور معلم شدم و مرتبا نیز از سپتامبر ١٩٦١ در تشکیلات دانش‌آموزان و فعالیت‌های حزبی فعالیت کرده‌ام. در سال ١٩٧٤ پیشمرگه شدم و بعدا نیز در اردوگاه‌های قولتی و ربط سردشت معلم شدم. بعد از قرارداد الجزایر هم به کُردستان عراق برگشتم.

آیا با کومله مارکسیستی لنینیستی کُردستان عراق همکاری داشته اید؟

مستقیما خیر. قبل از تاسیس کومله در سال ١٩٧٠، گروه روشنفکران وجود داشت و ما نیز در این گروه حضور داشتیم. ابتدای سال ١٩٧٠ با استفاده از کتب مائوتسه تونگ، مارکس و لنین اطلاعات خود را افزایش می‌دادیم و مطالعه می‌کردیم. آن زمان به سفارت چین در بغداد می‌رفتیم و از طرف جلال طالبانی خود را معرفی می‌کردیم و آنها نیز کتب و جزوه به ما می‌دادند.

آیا در آن دوران ذهنیت مارکسیسم بر فعالیت های مسلحانه کُردها اثر گذاشته بود؟

خط فکری مام جلال، مائوییسم بود و از نظر ایدئولوژیک این خط فکری با وضعیت کُردها سازگاتر بود. چون جنبش مائوییسم معطوف به کشاورزان بود نه کارگران، جامعه کُردستان نیز جامعه‌ای کشاورزی بود نه کارگری.

اولین بار چه زمانی با آقای طالبانی دیدار کردید؟

اولین بار، بعد از کودتای عبدالسلام عارف علیه عبدالکریم قاسم در ١٩٦٤، مام جلال به عنوان یکی از فرماندهان پیشمرگه، که در اطراف شهر کویسنجق اقامت داشتند، سپیده‌دم یکی از روزها از راه قبرستان فقیه خدر – کانیله وارد شهر شد. ما نیز به عنوان جوانان و دانش‌آموزان دنبالشان راه افتادیم که حدود ٢٥ پیشمرگه با او بود، وارد مسجد محمود آقا در مرکز شهر شدند و سخنرانی کردند و ما گوش دادیم. این اولین بار بود از نزدیک جلال طالبانی را دیدم و عکس این روز در بخش اول کتاب خاطرات شفاهی مام جلال وجود دارد.

آیا از آن زمان طرفدار آقای طالبانی شدید؟

در ابتدای شروع قیام سپتامبر در سال ١٩٦١، جلال طالبانی به عنوان یکی از فرماندهان پیشمرگه‌ی کُردستان در اطراف شهر کویسنجق در منطقه رودخانه‌ی رزان و حاجی‌قلعه پایگاه داشت، روزانه میان مردم اسمش تکرار می‌شد، ما نیز به عنوان جوانان شهر کویسنجق به این مساله افتخار می‌کردیم و تحت تاثیر افکار ایشان قرار گرفتیم و تاکنون نیز به این راه ادامه داده‌ایم، و آن زمان در تشکیلات پارتی کار می‌کردیم.

وقتی قرار داد الجزایر امضا شد، شما کجا بودید؟

همچنان که اشاره کردم آن زمان من با بخشی از خانواده‌ام در اردوگاه ربط بودیم و در مدارس آنجا معلم بودم.

چگونه در سال 1980 عضو کادر رهبری اتحادیه ملی کُردستان شدید؟

من از ٨/٤/١٩٧٩ تا ١٧/٨/١٩٧٩ با حکم دادگاه ویژه‌ی صدام حسین زندانی بودم و زمانی که از زندان آزاد شدم نامه‌ای از تشکیلات و جناب مام جلال به دستم رسید برای شرکت در جلسات گسترده اتحادیه میهنی در کوهستان‌ها و ایجاد دوباره‌ی سازمان‌های جنبش سوسیالیستی کُردستان در کوهستان‌ها که کاک رسول مامند و دیگران از آن جدا شدند و اکثریت رفتند و بخشی نیز همچون دکتر خالد سعید و علی عسکری و حسین باباشیخ یزیدی در فاجعه هکاری با تعدادی پیشمرگه که حدود ٦٠٠ نفر بودند از طرف قیاده موقت شهید و پراکنده شدند.

در ٢/١/١٩٨٠ به ناوزنگ رسیدم که دفتر سیاسی و دفتر مام جلال آنجا بود، تصمیم گرفته بودم برنگردم و نزد پیشمرگه‌ها بمانم، چون تازه از زندان صدام حسین ازاد شده بودم و اگر اینبار دستگیر می‌شد صد در صد اعدام می‌شدیم، جناب مام جلال از این تصمیم من خیلی خوشحال شدند و استقبال کردند.

بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟

در مارس ١٩٨٠ اجلاس اتحادیه برگزار شد و اینجانب به عنوان عضو رهبری اتحادیه میهنی کُردستان و انجمن مرکزی و شورای رهبری جنبش سوسیالیستی انتخاب شدم. بعدها در ژوئن ١٩٨٦ عضو دفتر سیاسی و مسئول بخش اداری و مالی بودم تا کنگره اول در سال ١٩٩١ در سلیمانیه بعد از قیام. آن زمان شخصا برای هیچ پست رهبری کاندیدا نشدم و در سال ١٩٩١ مسئول اداری دفتر سیاسی و بعدا نیز سه سال معاون وزیر اموزش و پرورش شدم و بعد از اتفاق ٣١ اوت به هلند پناهنده و بعدا نیز نماینده اتحادیه‌ی میهنی و مام جلال در بروکسل شدم در بخش سازماندهی و امورات مربوط به کنگره ملی کُرد تا زمان توافق واشنگتن میان اتحادیه و پارتی به درخواست مام جلال از مسیر ایران به کُردستان برگشتم، آن زمان مام جلال در تهران بودد و خواست به عنوان نماینده‌ی ویژه‌ی او در ایران باشم و از ١٨/٩/١٩٩٩ تاکنون رسما در ایران هستم.

شما در روند آزاد سازی کُردستان در سال 1991، در بخش دهوک نقش داشته اید، درباره ماموریت خودتان در آن دوران توضیح دهید؟

این مساله به برنامه‌ و عملیاتی برمی‌گردد که از طرف رهبری اتحادیه و جبهه‌ی کُردستانی در آن زمان تعیین شده بود.

کُردستان بر چهار محور تقسیم شده بود براساس استانها، مسئول کل کاک نوشیروان مصطفی، مسئول اربیل کاک کوسرت رسول و سلیمانیه کاک عمر عبدالله و کرکوک فریدون عبدالقادر و اینجانب نیز استان دهوک، البته بعنوان نیروهای اتحادیه، اما برای هر استان کمیته‌ای تشکیل شده بود که تمام نیروهای جبهه‌ی کُردستانی را شامل می‌شد. تمام مسئولین نیروهای پیشمرگه را برای هر منطقه تجمیع کردیم و با نیروهای داخل شهرها و پیشمرگه‌ها در محورهای دهوک و سلیمانیه و کرکوک و اربیل هماهنگ شدیم. من نیز به عنوان نیروهای اتحادیه میهنی در تاریخ ١٠/٣/١٩٩١ به سمت استان دهوک به راه افتادیم و در ١٣/٣/1991 به عقره رسیدیم. بعد از آزادسازی روز ١٤/٣/١٩٩١ ساعت ٢:٣٠ وارد شهر دهوک در نتیجه قیام مردم و تشکیلات وارد شهر شدیم و پرچم آزادی شهر افراشته شد.

آیا آزاد سازی دهوک با خونریزی و درگیری همراه بود؟

آزادسازی دهوک مسلما با شهادت و جانبازی همراه بود و افراد وابسته به رژیم هم مقاومت کردند کشته شدند و نسبت شهدا و مجروحین نسبت به پیروزی و آزادی شهر کم بود. تعداد زیادی از افسران و سربازان عراقی تسلیم یا اسیر شدند که بعدا آزاد گشتند و یکی از افتخارات ما این بود هیچ اسیری را نکشتیم و آنها را آزاد کردیم و این علاوه بر اعلام عفو عمومی بود که صادر شد.

عملیات آزادسازی اقلیم کُردستان مصادف با حمله صدام حسین به کویت بود.

عملیات آزادسازی کُردستان بعد از حمله هم پیمانان به کویت و اخراج ارتش عراق از آن کشور و آن بود که اینجا جا دارد به یک اتفاق تاریخی برگردیم که در ماه جولای ١٩٩٠ اینجانب با جناب مام جلال در پاریس بودم و در بیشتر جلسات ایشان با مسئولین فرانسوی از جمله برنارد کوشنر و خانم میتران و سایر مقامات وزارت خارجه حضور داشتم. صحبت از وضعیت عراق و منطقه شد و مام جلال گفت به نظر من صدام حسین بعد از توقف جنگ عراق برای حمله به کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله کویت برنامه دارد، در جواب مسئولین وزارت خارجه فرانسه گفتند مام جلال این رویا و خوابی بیش نیست، صدام چگونه دست به این کار خواهد زد؟ مام جلال گفت با منطق و استدلال غیرممکن است، بله، اما با شناخت و اطلاعاتی که ما از تفکر صدام داریم، این کار را خواهد کرد.

خب در تاریخ ٢/٨/١٩٩٠ عراق به کویت حمله کرد و روزنامه‌های گاردین و لوموند نوشتند که اولین کسی که این مساله را پیش‌بینی کرده بود جلال طالبانی بود، البته فکر کنم در یک سخنرانی در لندن در تاریخ ١١/٧/١٩٩٠ مام جلال همین مساله را مطرح کرده بود. بعد از تصرف کویت، از طریق نماینده‌ی اتحادیه‌ی میهنی در پاریس که آن زمان کاک احمد بامرنی بود، وزارت خارجه فرانسه پیامی فرستادند که برای مام جلال پیامی دارند که من به آنجا رفتم و گفتند ممکن است مام جلال بدانند بعد از تصرف کویت چه روی می‌دهد؟ در تاریخ ٥/٨/١٩٩٠ از راه دمشق به سوریه برگشتم و مام جلال را ملاقات کردم و پیام را به او رساندم که گفت باید می‌گفتی بگذارید مام جلال خواب دیگری ببیند بعد به آنها خواهم گفت چه می‌شود؟ البته مام جلال پیش‌بینی‌اش برای بعد از اشغال کویت این بود که گفت این مساله قابل تحمل نخواهد بود، کویت و عربستان خط قرمز هستند و حتما ارتش عراق اخراج خواهد شد و با آن برخورد خواهند کرد، نامه‌ای از طرف من به دفتر سیاسی و جناب کاک نوشیروان فرستاند مبنی بر اینکه در زمان حمله و آزادی کویت، ارتش عراق با شکست بزرگی مواجه خواهد شد. لازم است جبهه کُردستانی برنامه داشته باشد و خود را آماده‌ی قیام کند و دسته‌های مسلح در داخل شهرها و مبارزان پیشمرگ نزدیک شهرها مستقر کند و برای تمام احتمالات آماده باشند. بعد از بازگشت و تحویل نامه‌ی مام جلال به کاک نوشیروان، دفتر سیاسی به سرپرستی کاک نوشیروان تشکیل جلسه داد و برنامه‌ی ایجاد گروه‌های مسلح و پیشمرگه‌ها و تعیین برنامه‌ی کاری با جبهه‌ی کُردستانی برای آمادگی قیام و آزادی کُردستان با حضور تمام احزاب اتحادیه، پارتی، سوسیالیست، حزب مردم، حزب شیوعی و … آماده شد.

صدام حسین بر پایه کدام استدلال به کویت حمله کرد؟

صدام حسین به دنبال انتقام بود و عراقی‌ها مدعی‌اند که کویت بخشی از عراق بوده و جدا شده و همچنین از نوع همکاری کویت به عراق در جنگ ایران و عراق گله داشت.

برنامه عملیاتی اتحادیه میهنی کُردستان برای کنترل شرایط پس از تضعیف صدام حسین چه بود؟

نظر جناب مام جلال این بود که ما باید خود را آماده کنیم در زمان حمله هم پیمانان و شکست ارتش عراق قیام عمومی تحت لوای جبهه‌ی کُردستانی برپا شود و مناطق کُردستان آزاد شوند. براساس جواب به نامه‌ی او، نیروها و مسئولین تقسیم شدند بر چهار استان کُردستان، کرکوک، اربیل، سلیمانیه و دهوک، نیروهای اتحادیه که در ایران بودند تجمیع شدند و برنامه‌ی کاری در اختیار آنها گذاشته شد.

آیا در ایران پادگان یا اردوگاه نظامی داشتید؟

نه، در ایران پادگان نظامی نداشتیم.

ولی شما در صحبت های خود اشاره کردید که برخی از این نیروها از ایران آمدند.

منظور من اردوگاه مردمی در داخل ایران بود که شامل پناهندگان روستایی یا خانواده های پیشمرگه‌‌ها می‌شد که آواره شده بودند، به طور مثال خانواده خود من در مهاباد زندگی می کردند. ما این افراد را به نزدیکی مرز بردیم و دفتر خودمان که در خاک عراق قرار داشت، در آنجا مستقر کردیم. ولی نیروهای PDK (بارزانی) به طور کامل در ایران حضور داشتند، البته باید اشاره کرد که ایران کمک های زیادی در زمینه‌های لجستیکی، تسلیحاتی و درمانی به کُردها کرد.

آیا ایران به پیشمرگ ها اسلحه می داد؟

ایران همه نوع کمکی به کُردها می کرد. هر چیزی که از ایران درخواست می کردیم به کُردها داده می شد. البته روند کار به این شکل نبود که پادگان کُردها در کُردستان عراق باشد ولی نیروها برای استراحت یا تجدید قوا به ایران می آمدند. تمامی پادگان های نظامی ما داخل خاک عراق بود و نیروها فقط زمانی مجاز بودند به ایران بیایند که در مرخصی به سر می بردند و خانواده ای در خاک ایران داشته باشند، در صورتی که مصدوم یا بیمار هم می‌شدند می توانستند برای مداوا به ایران سفر کنند، حتی خود من هم یکبار در سال 1980 زخمی شدم و برای مداوا به ایران آمدم و در هتلی به نام پارس که در خیابان نجات اللهی تهران قرار داشت اقامت کردم. در آن زمان انقلاب اسلامی تازه پیروز شده بود و تقابل ایدئولوژِیک به شدت جریان داشت. در آن زمان هر طیف فکری یک نماینده داشت که در خیابان ها شروع به حرف زدن می کرد و سپس یک فرد دیگر جواب او را می داد و هر کس منطقش قوی تر بود طرفداران بیشتری پیدا می کرد، بعد از آن نیز تظاهرات و راهپیمایی در خیابان ها شکل می گرفت.

درباره نحوه کمک پیشمرگه ها و کُردها در زمان جنگ ایران و عراق، به نیروهای ایرانی توضیح می دهید؟

اتحادیه میهنی کُردستان عراق در عملیات والفجر 1، 2، 3 و عملیات فتح‌المبین 1، 2، 3، 4 در جنگ ایران و عراق مشارکت داشت. من زمانی مسئول هماهنگی ارسال مهمات و لجستیک ایران برای عملیات فتح‌المبین به دست نیروهای کُرد بودم. در آن زمان من در روستای ایرانی “کانی زرد” که نزدیک به مرز عراق و هم در روستای دوله کوکه بود دفتر داشتم که البته دوله کوکه الان در دست پژاک است. من در آن زمان مسئول گرفتن کمک های لجستیک از جمهوری اسلامی ایران بودم که این اتفاقات در سردشت، نقده و کرمانشاه می افتاد. در آن زمان آقای سردار محمد باقر ذوالقدر فرمانده قرارگاه رمضان و آقای هاشمی رفسنجانی فرمانده قرارگاه خاتم‌الانبیاء بودند. من چندین بار به دفتر آقای رفسنجانی رفتم و با رئیس دفتر او، آقای علی آقا محمدی دیدار داشتم. اجازه بدهید از آقای علی آقامحمدی یک خاطره بگویم، فکر می کنم که وی سال 1994 سفری به اقلیم کُردستان داشت و البته در زمانی بود که فصل بارش نبود ولی با ورود وی به اقلیم کُردستان باران عجیبی بارید و مردم به او لقب آیت الله «مطری» دادند.

چرا تصمیم گرفتید به کشور هلند پناهنده شوید؟

بعد از اتفاقاتی که در 31 اوت 1996 افتاد و بخش های از سرزمین های کُردنشین به دست نیروهای هم پیمان با حزب بعث افتاد، در اقلیم کُردستان باقی ماندم و با همکاری جمهوری اسلامی ایران توانستیم بخشی از آن مناطق را بازپس بگیریم. من در آن زمان باز هم مسئول هماهنگی بین ایران و اتحادیه میهنی کُردستان در شهر نقده ایران بودم تا همکاری های نظامی و لجستیک ادامه داشته باشد.

این ماموریت من زمانی به پایان رسید که به ما گفتند عملیات آزاد سازی تا همین جا کافی است هرچند ما می توانستیم پیشروی داشته باشیم و تمام بخش های کُردستان عراق را پس بگیریم. وقتی ٣١ اوت اتفاق افتاد من ساکن اربیل بودم، اعلام کردم که نمی خواهم به جای خانه خودم که در اربیل توسط یک حزب دیگر اشغال شده است من هم در سلیمانیه خانه عضو یک حزب دیگر را اشغال کنم. در آن موقع اقامت پاریس را داشتم ولی به آنجا نرفتم چون باید خانواده ام همراه خودم می بودند، حتی در روستا که بودم یک اتاق محل اقامت بچه و همسرم و یک اتاق دیگر هم دفتر کارم بود. وقتی این اتفاقات افتاد به آقای طالبانی گفتم من به همراه خانواده خود از کُردستان عراق می روم که او هم با این موضوع موافقت کرد. به همین منظور به هلند رفتم و خودم را به عنوان پناهنده معرفی کردم.

در واقع هر زمان که جنگی رخ دهد خیلی از انحرافات به وجود می آید، اگر این گونه نبود که آقای بارزانی با صدام هم پیمان نمی شد تا به ما حمله کند. پس از ورود به هلند گفتم که از مبارزه مسلحانه دست می کشم و به کشور شما می آیم و اگر اجازه بدهید فعالیت سیاسی خودم را ادامه خواهم داد و هر زمانی که شرایط فعالیت سیاسی در کشور خودم فراهم شود به آنجا باز خواهم گشت. بعد از دو هفته، پاسخ تقاضای پناهندگی سیاسی من در هلند آمد، هرچند باز هم خواستم به عراق بر گردم ولی آقای طالبانی من را به عنوان یکی از اعضای هیئت نمایندگی و تشکیلاتی اتحادیه میهنی کُردستان در اروپا منصوب کرد و آقای دکتر فواد معصوم رئیس جمهور فعلی عراق، نیز رئیس همین هیات بود.

پس از آن نیز آقای طالبانی من را به عنوان نماینده ویژه خود در بروکسل برای فعالیت‌های ملی و کُردی معرفی کرد تا زمانی که توافق واشنگتن بین اتحادیه میهنی کُردستان و حزب دموکرات کُردستان صورت گرفت. وقتی به تهران برگشتم آقای طالبانی هم در تهران بود و هر دو در هتل استقلال به سر می بردیم.

او به من گفت که یک پیشنهاد برای شما دارم آیا مایل هستید به عنوان نماینده ویژه من در ایران فعالیت کنید؟ من هم گفتم اختیار به عهده شماست و از آن تاریخ تا الان نماینده ویژه آقای طالبانی در ایران باقی ماندم، بعد از سال 2003 رسما نماینده اتحادیه میهنی کُردستان در ایران شدم و از سال 2007 تا الان هم به عنوان نماینده حکومت اقلیم کُردستان در ایران فعالیت می کنم.

گفتگو از: محمدرضا نظری

  • facebook
  • googleplus
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin
  • linkedin