همسر سفیر اوکراین در تهران از جمله چهره های فعال در حوزه رسانه این کشور محسوب می شود که با پشتکار خود توانسته گام های بلندی را برای رسیدن به آرزوی خود بردارد. او که سالها مجری برنامه صبحگاهی شبکه سراسری تلویزیون اوکراین بوده است رمز موفقیت خود را تلاش و پشتکار می داند. خانم بوردیلیاک در این گفتگو ضمن تشریح نگاه عاشقانه خود به عرصه زندگی، بر نقش صبر و گذشت در تحکیم روابط زناشویی تاکید می ورزد. او به عنوان همسر سفیر اوکراین در ایران معتقد است که مردم دو کشور شناخت دقیقی از یکدیگر ندارند و حتی تصویری که از زنان ایرانی در عرصه فضای اینترنت مشاهده می شود با آنچه در تهران قابل مشاهده است تمایز بسیاری دارد و برخلاف مطالب موجود خبری از زنان خسته و افسرده نیست.
مصاحبه اختصاصی آوا دیپلماتیک با همسر سفیر اوکراین در ایران،
خانم ایرا بوردیاک
در ابتدای مصاحبه و برای آشنایی بیشتر خوانندگان با سرکار عالی بفرمایید که در کدام شهر متولد شدید و روزگار نوجوانی و جوانی را در کجا و چگونه گذراندید؟
روزگار جوانی من با جنگهای دهه 1990 مصادف شد، دههای که شوروی پیشین فروپاشید و به همین دلیل من ناچار شدم از نظر اجتماعی بسیار پرکار باشم.
در روزگار جوانی به دلیل مصادف شدن با این دوران تاریخی، بسیار به فعالیت ژورنالیستی علاقهمند بودم به اندازهای که در دانشگاه همین رشته را خواندم ولی شرایطی پیش آمد که وارد تلویزیون شدم.
ژورنالیسم در حال حاضر با ژورنالیسم بیست سال پیش بسیار تفاوت دارد؛ یعنی در آن زمان ما همه کارها را خودمان انجام میدادیم و خبر جمع میکردیم.
در شرق اوکراین در شهر سومی شروع به کار کردم چون پدرومادرم آنجا بودند و خودم هم آنجا بزرگ شدم. پس از این وارد شبکه یک ملی اوکراین شدم و از سال 1997 و تا 1999 برنامه صبحبهخیر اوکراین را اجرا می کردم. پس از این دوران هم با جناب سفیر آشنا شدم و عاشق وی شدم البته درهنگام آشنایی ما، ایشان هنوز سفیر نبودند.
شما در حالی وارد تلویزیون اوکراین شدید که زمان زیادی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال اوکراین نگذشته بود. این رویدادها چه تاثیری بر روی برنامه های تلویزیونی شما داشت؟
هنگامی که من وارد شبکه ملی اوکراین شدم این شبکه توانمندترین شبکه رسمی کشور بود و نزدیک به 96 درصد سرزمین اوکراین را پوشش میداد و کمتر شبکهای چنین فضایی را پوشش میداد.
برای من سیاست جذابیتی نداشت به همین دلیل در بخش فرهنگی این شبکه مشغول به فعالیت شدم. برنامه من درباره روابط میان فرزندان و پدر و مادر بود و باید به این نکته هم اشاره کنم که در تمام زندگی کاری ام در حوزه کودکان و فرهنگ مشغول به فعالیت بوده ام.
آیا در آن دوران که اوج بحرانهای سیاسی در اوکراین بود شما از سیاست گریزان و تنها به حوزه فرهنگ علاقهمند بودید؟
بله حق با شماست من از سیاست گریزان بودم. این حس غریزی من بود که سیاست پایداری لازم را ندارد و همیشه در حال دگر گونی است. به ویژه در آن دوران که سیاست اوکراین در حال تحول بود. در واقع طی آن دوران اوج گرفتن و سقوط کردن از طریق سیاست بسیار آسان اتفاق میافتاد.
هنگامی که گام به گام اتحاد جماهیر شوروی مسیر فروپاشی را طی می کرد شما چگونه اخبار را دنبال میکردید؟
ما در زمان شوروی به علت شرایط حاکم بر اوضاع پیشین هیچگونه راه ارتباطی از جمله اینترنت نداشتیم به همین خاطر نه حس شادی داشتیم و نه حس غم و برایمان این تحول ناشناخته بود در واقع میدانستیم اوضاع در حال دگرگونی است ولی نمیدانستیم که این تغییر خوب یا بد است.
در آن دوران من به معنای واقعی زندگی میکردم چون در آن دوران نوجوان بودم، عاشق موسیقی، عاشق دوستی و عاشق زندگی کردن.
شما در شبکه ملی اوکراین موقعیت خوبی به دست آوردید و وارد پربینندهترین برنامه صبحگاهی شبکه یک اوکراین شدید. آیا برای رسیدن به این مرحله از پشتیبانی شخص خاصی برخوردار بودید؟
من هم مانند همه دخترهایی که در شبکههای محلی کار میکردند، آرزو داشتم به کی یف بروم و آنجا کار کنم.
ناخواسته با آگهی استخدام منشی مدیر در شبکه یک تلویزیون روبرو شدم. بعد با مدیر آشنا شدم و او از من پرسید که چرا میخواهی در این حوزه کار کنید؟
من پاسخ دادم چون میخواهم به شهر کی یف بیایم و در این شبکه کار کنم چون در شبکه محلی خودمان مجری و ژورنالیست بودهام و مایلم آن کار را اینجا هم امتحان کنم.
پس از 15 دقیقه وارد استودیو شبکه شدم، از من آزمون صدا گرفتند و بعد نیم ساعت گفتند که میتوانم وارد حوزه مجریگری شوم. هیچکس باور نمیکرد چون من از خیابان مستقیم وارد استودیو شده بودم و به همین سادگی توانستم کار مجریگری را به دست بیاورم.
آیا ظاهر زیبا و صدای خوبی که دارید در این انتخاب تاثیرگذار بود؟
به نظر من زیبایی و صدای خوب تنها عوامل برجسته و تأثیرگذار نیستند؛ بلکه مخاطبان باید از حرفی که شما میزنید خوششان بیاید.
نظر شخصی من این است که دلبستگی یک مرد به زن جایی به اوج میرسد که آن مرد به درجه اندیشه، هوش و شخصیت درونی آن خانم پی ببرد.
من در زندگی زناشویی همیشه تلاش کردهام و برای من بسیار دارای اهمیت بوده که برای همسرم نه تنها زیبا بلکه جذاب باشم. همه مردها ظاهر زیبا را میپسندند ولی مردهای واقعی زنهایی را میپسندند که آنها را درک میکنند، باهوش هستند و میتوانند با آنها ارتباط داشته باشند و هم کلام شوند.
نخستین بار چه زمانی و کجا با جناب آقای سفیر آشنا شدید؟
داستان آشنایی ما ساده نبود چون ما در آن زمان تجربه قبلی داشتیم. هم من و هم ایشان در گذشته ازدواج کرده بودیم. ایشان پسری داشتند و من هم یک دختر که اکنون 22 ساله است.
آشنایی ما به مراسم نمایش هوایی در روز استقلال اوکراین باز می گردد در آنجا در جمع دوستان بودیم و با هم آشنا شدیم و از آن روز تا امروز که 19 سال می شود با هم هستیم.
در آن دیدار ابتدایی شما ایشان را تحت تاثیر قرار دادید یا ایشان شما را؟
یکی از مهمترین ملاکهای من برای گزینش همسرم هوش طرف مقابل بود. از نخستین لحظهای که چشمها و نگاه ایشان را دیدم و دقت کردم که درباره چه چیزی صحبت میکنند، به سرعت احساس کردم این همان مرد دلخواه من است و تمام تلاش خودم را برای این ارتباط کردم و تا اکنون هم هرگز پشیمان نشدهام.
من متوجه این موضوع شدم که شما تلاش بسیاری میکنید تا آن چیزی که میخواهید را به دست بیاورید تا چه اندازه در زندگی توانسته اید اینگونه باشید؟
بله همینگونه است من همیشه در برابر خودم هدفی قرار میدهم و با همه توان برای رسیدن به آن هدف تلاش میکنم.
وقتی که با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردیم من متوجه شدم که باید تمام کوششم را به کار ببندم تا شرایط آماده شود و حتی ایشان به مقام سفیر ارتقا پیدا کنند هرچند که کار دیپلماتیک بسیار سخت است و عوامل بسیار زیادی بر رشد یک دیپلمات تاثیرگذار است.
شما تا چه سالی برنامههای تلویزیونی خود را ادامه دادید؟
تا آغاز سال 1999 که نخستین ماموریت همسرم در چین شروع و به همسرم جایگاه دبیر اول سیاسی در سفارت اوکراین در پکن پیشنهاد داده شد تا قبل از آن من در تلویزیون مشغول به کار بودم.
میدانم که مجری بودن شرایط سختی دارد، گاهی ممکن است یکی از نزدیکان وی فوت کند ولی باید برنامه را به خوبی و بدون اینکه بیننده متوجه غم وی شود اجرا کند. از سختیهای کاری تان در تلویزیون اوکراین بگویید؟
مایلم به یکی از خاطراتم اشاره کنم که یک روز پس از آشنایی با همسر کنونیام بود. هنگامی که وارد استودیو شدم و چهرهپردازها قصد داشت روی صورت من کار کند تا برنامه را آغاز کنم، همه افراد آنجا شگفتزده بودند که این همه شادی، لبخند و خوشی که در چهره من نمایان است از کجا آمده است و این چه عشقی است که تا این حد توانسته من را تحت تاثیر قرار دهد.
کار به جایی رسید که در طول اجرا کاملاً متن را کنار گذاشتم و فیالبداهه درباره عشق، درباره دوستی و نکات مثبت صحبت کردم و اجراهای بعدی من روز به روز بهتر و شادتر و پرانرژیتر میشد چون ایشان وارد زندگی من شده بود. شخصیت زنها به گونهای ساخته شده که هیچگونه موقعیت کاری و کامیابی شغلی نمیتواند آنها را خوشبخت کند ولی عشق تاثیر بسزایی بر روی آنها می گذارد.
در میان افرادی که این گفتگو را میخوانند طبیعتاً کسانی هستند که ازدواج نخست آنها به هر دلیلی ناموفق بوده و میخواهند وارد رابطه جدید شوند. آنها برای دومین انتخاب باید به چه نکتههایی توجه داشته باشند؟
پیشنهاد من تلاش دوطرفه و هرروزه هر دو سو در ازدواج است. شاید شور در مقاطعی خوب باشد ولی گاهی می تواند زخمهایی در زندگی ایجاد کند.
پیشنهاد من تلاش هرروزه، عشق ورزیدن و مهار هیجان است. این تجربه من از ازدواج اول نیست، این تجربه مشترک میان همه ازدواجهاست. شاید اصل دوم که میخواهم همچون یک راز به شما بگویم ازخودگذشتگی است که هر دو طرف باید در مقاطعی ازخود نشان دهند و اگر خودخواه باشند، بیگمان ازدواج شکست میخورد و به نقطهای میرسند که دیگر راهشان از هم جدا میشود.
شما در زمانی که به همراه همسرتان در کشور چین حضور داشتید تلاش کردید تا در گسترش روابط فرهنگی اوکراین و کشور چین نقش بسزایی داشته باشید که از آن میان می توان به نقش شما در برگزاری نمایشگاه آثار هنری در شانگهای چین اشاره کرد. درباره این رویکردتان توضیح می دهید؟
شانگهای تجربه اول من در زمینه برگزاری این گونه مراسمهای فرهنگی بود البته کار آسانی نبود، ولی بسیار سودمند بود.
فعالیت من از هنگامی شروع شد که با رییس فدرال بخش زنان چین آشنا شدم که نام آنها “حزب دامن” بود و تمام مسائل و موضوعات مهم را حل میکردند و تاثیر قابلتوجهی در کشور چین دارند.
به این خاطر نام این گروه را حزب دامن گذاشته اند زیرا زنان موفق چین در حوزههای سینما، تجارت، اقتصاد و دیگر بخشها را دور هم جمع کرده است و در چارچوب این سازمان هدایت میکند.
نخستین نمایشگاه در دو تا سالن برگزاری کردیم. در سالن اول فعالیت بیش از 50 نقاش معتبر و سرشناس به نمایش گذاشته شد و در سالن دوم تعداد زیادی از زنان موفق در حوزه فرهنگی و اجتماعی حضور داشتند. پروژه بسیار موفقی بود و پول بسیار زیادی برای کودکان سرطانی چینی جمع شد.
در واقع به یک پروژه خیرخواهانه تبدیل شد و برنامه بعدی “نمایش مد” بود که تصمیم گرفتیم که ما همسران دیپلماتهای اوکراینی لباسهای سنتی چینی را بپوشیم و به روی سن برویم و به فرهنگ و سنتهای چین ادای احترام کنیم و این کار هم بسیار موفقیتآمیز بود.
در حاشیه نمایشگاه آثار هنری شانگهای شما طی مصاحبهای گفته بودید که پکن نخستین عشق من است. چه عواملی شما را اینچنین شیفته پکن کرده است؟
دیپلماتها با نخستین شهری که برای کار به آنجا رهسپار میشوند رابطه قلبی برقرار میکنند البته برای من چین سیاره دیگری بود.
من یک اروپایی هستم و من را مجبور کردند با چوب غذا بخورم و با زبانی صحبت کنم که کلا چهار آوا دارد. من باید یاد میگرفتم که به این زبان صحبت کنم. چون سکوت کردن برایم سخت بود.
آیا زبان چینی را یاد گرفتید؟
بله زبان چینی را در خیابانهای پکن یاد گرفتم و بسیار بهتر از انگلیسی صحبت میکنم. در آنجا با مردم عادی صحبت میکردم و اگر چیزی برای من جذاب بود بیبروبرگرد از مردم میپرسیدم که این چیست.
با خودتان از چین چه خاطرهای به همراه آوردهاید؟
دو فرزند. هیچچیز دیگری با فرزندانم قابل مقایسه نیست. باگدان در پکن به دنیا آمد و ازلاتا دختر کوچکم در شانگهای.
البته دختر بزرگم در دنیای دیگری زندگی میکند و میخواهد جهان را دگر گون کند. وی با توجه به سن کم و با توجه به تمام فراز و فرودها موفق شد سازمانی به نام “اتحادیه قلب اوکراین” را ایجاد کند تا در جهت کاهش رشد بیماریهای قلبی و سلامت اجتماعی تغییرات گستردهای ایجاد شود.
وی شخصیت بسیار توانمندی دارد و چه بسا بهترین ویژگیهای من و همسرم را به ارث برده باشد. وی هم اکنون به مرحلهای رسیده که من از صمیم قلب به او افتخار میکنم.
دخترم کاری را انجام میدهد که وزارتخانهها از انجام آن ناتوان هستند و شخصاً مجموعهای را مدیریت میکند که در برابر بیماریهای قلبی بسیار فعال است و به مردم آموزش میدهد که در مواقع بروز حملات قلبی چه کار کنند.
با توجه به تجربیات شما در برگزاری فعالیت های فرهنگی، آیا برنامهای دارید که همانند فعالیت خودتان در شانگهای، برنامه های فرهنگی در ایران نیز تدارک ببینید؟
من فکر میکنم هرکس وارد فرهنگ جدیدی میشود، باید تلاش کند تا آن فرهنگ را بفهمد و عاشق آن شود. همینطور باید تلاش کند فرهنگ کشور خود را هم عرضه کند. بر همین اساس من تمام این سالها در چین فعال بودم و بر همین اساس فعالیت خودم را در ایران ادامه خواهد داد.
بیگمان من هم مانند دیگر خارجیها نمیتوانم بگویم از روز اول همه چیز برای من در ایران مهیا بوده است؛ ولی اصل من در زندگی این است که در هر مکانی، بهترینها را پیدا کنم و چشم خودم را روی موارد دیگر ببندم.
هنگامی که آقای سفیر استوارنامه خود را تحویل آقای حسن روحانی دادند شما هم حضور داشتید. از منظر شما تجربه دیدار با شخص رییس جمهور و فضای موجود چگونه بود؟
بله تجربه بسیار جذاب و دلنشینی بود. آقای روحانی فردی زیبا، باهوش و بسیار فرهیخته ایی هستند.
ایشان چشمان بسیار باهوشی دارد. من تحت تاثیر نگاه ایشان قرار گرفتم و عمق وجود ایشان را از طریق آن نگاه دیدم. باور دارم که همسرم همین تجربه را دارد. چون ایشان متنی را که ما آماده کرده بودیم تا در ملاقات با آقای روحانی استفاده کند کامل کنار گذاشت و خودش صحبت کرد. در واقع همان لحظه اول جناب سفیر متوجه شخصیت والای رییس جمهور شدند و تصمیم گرفتند در این مورد صحبت کنند که اوکراین و ایران تا چه حد میتوانند برای یکدیگر سودمند باشند.
با توجه به روحیه اجتماعی که دارید تا چه اندازه موفق شده اید با مردم ایران ارتباط برقرار کنید؟
بسیار آسان. اصلاً برای من سختی وجود ندارد. من همیشه تلاش میکنم که از طریق کودکان، فرهنگ و معماری با مردم ارتباط برقرار کنم.
از تجربه خودم در اصفهان بگویم که بسیار آسان از طریق هنر توانستم با مردم ارتباط برقرار کنم و این اتفاق در ایران بسیار رخ داده است.
یک بار قصد داشتم از یک فروشگاه، ظروف دارای نقوش نگارگری خرید کنم، وقتی فروشنده متوجه شدت هیجان و احساس من در رابطه با آن هنر شد، بیدرنگ با هم به یک زبان واحد سخن گفتیم. این نکات مردم سراسر جهان را به هم مرتبط میکند.
نخستین باری که وارد موزه اقای فرشچیان در مجموعه سعدآباد شدم هنوز ایشان را نمیشناختم و نمیدانستم کارشان چیست ولی پس از مدتی خروج از آن مکان برایم بسیار سخت شده بود.
دو ساعت آنجا بودم و از آن لحظه بود که علاقه من به نگارگری ایرانی آغاز شد و به طرز فوق العاده ایی برای من جالب و جذاب بود.
من صورتها و چشمهای چینی و ابرهایی که به روش چینی کشیده شده بود را دیدم. پس از آشنایی با هنر آقای فرشچیان متوجه شدم که در دوران سلسله مغولها چینیها نگارگری را وارد ایران کردهاند.
بر این اساس هرروز و قدم به قدم زندگی من در ایران یک کشف جدید است. زمانی دیگر متوجه شدم اقای فرشچیان نهایت هنر نگارگری در ایران هستند و باید بگویم که کار ایشان برای من بسیار جذاب است.
آخرین قرار من با خانم هنرمندی از شاگردان استاد فرشچیان در نمایشگاه ایشان در کاخ نیاوران بود. از آنجایی که متوجه شدم هنر و فرهنگ ایرانی برای مردم اروپا ناشناخته است، قصد دارم پاییز امسال در کی یف نمایشگاهی از هنر معاصر ایران برگزار کنم.
همینطور موسیقیدانهای ایرانی برای نواختن موسیقی سنتی ایران به کی یف سفر کنند و باعث شود ایران تازهای به مردم اوکراین نشان داده شود و در این زمینه تمام تلاشم را میکنم چون هنرمندان جوان ایرانی بسیار خلاق و توانمند هستند و بر اساس تواناییهای خود توانستهاند در هنر معاصر جایی داشته باشند.
به همین خاطر دوست دارم این هنرمندان معاصر ایرانی به کی یف بیایند و از هنر معاصر ایران بگویند چون بیشتر مردم دنیا فکر میکنند ایران تنها ریشههایی در گذشته داشته و از هنر معاصر ایران چیزی نمیدانند.
در واقع من به همراه همسرم تلاش بسیار زیادی میکنیم تا این روند را گسترش دهیم و فرهنگ و کشور ایران در اوکراین معرفی شود. ما تلاش خواهیم کرد تا این اتفاق روی دهد زیرا باور داریم هر در کشور دارای اشتراکات فرهنگی زیادی هستند.
برای نمونه در ایران کشف کردم که نقاط مشترک ما و ملت شما طرحهای گلدوزی روی پارچههاست این طرحها نه فقط شبیه هم حتی گاهی دقیقاً مانند هم هستند.
نخستین باری که اینها را در کاخ سعدآباد دیدم که به شکل لوزی بود و آن طرح را با گلدوزیهای خودمان در اوکراین مقایسه کردم متوجه شدم آنها شبیه هم هستند.
در ادامه متوجه شدم این اتفاق دال بر این است که ما ریشههای فرهنگی مشترکی داریم و تصمیم داریم در پاییز کنفرانس علمی در این باره برگزار کنیم و تحقیقات خودمان را آنجا ارائه بدهیم که البته این کنفرانس علمی از سوی ایران هم پشتیبانی میشود.
نقطه مشترک دوم این است که در ایران در زمان جشن نوروز و در اوکراین در زمان عید پاک، تخممرغ رنگ میکنیم و طرحهای نقاشی شده رو تخممرغ دقیقاً یکسان است. در واقع این طرحها را شما در روسیه یا بلاروس و یا کشورهای اطراف نمیبینید بلکه فقط در اوکراین و ایران قابل مشاهده است.
ما حتی همانند هم فکر میکنیم. وقتی بیشتر درباره این مورد تحقیق میکنیم متوجه می شویم که فقط واژهها متفاوت هستند و منظور طرفین یکی است یا بینهایت به هم شبیه هستند. این خودش یک آسانی استثنایی در برقراری ارتباط بین مردم دو کشور فراهم می کند.
در زمانی که در تهران حضور دارید بیشتر چه تفریحاتی دارید؟
موزه و نمایشگاهها را دوست دارم، به کنسرتهای موسیقی میروم. آخرین کنسرتی که رفتم در سفارت ژاپن بود. مدتی پیش در نیاوران کنسرتی برگزار شد و شرکت کردم.
البته بیشتر در داخل ساختمان سفارت حضور دارم و خوشبختانه توانسته ایم ساختمان سفارت را دگرگون کنیم و البته هنوز تا اتمام آن بسیار کار دارد.
وقتی به ایران آمدیم، وارد ساختمانی با شرایط بسیار بدی شدیم. اصلاً نمیتوانستم با این قضیه کنار بیایم. بخش کنسولی بسیار شرایط بدی داشت؛ و باید جای سفارت تغییر می کرد.
به نظر شما کدام غذاهای ایرانی به ذائقه مردم اوکراین نزدیک تر است؟
ما خوراکی به نام هولوپسی داریم که شبیه دلمه شماست. کتلتهای ما همانند کباب شماست.
ما همچنین خوراکی همانند آبگوشت داریم به نام هولودتس که اصولا در زمستان و سرد سرو میشود. چون با قلم پخته میشود و چربی بالایی دارد ژله مانند است. در هنگام سرما در اوکراین، این غذا باعث تقویت بدن میشود.
شنیده ام که شما شعر هم می گویید. آیا این موضوع صحت دارد؟
تا وقتی به ایران آمدم اصلاً شعر نگفته بودم. این استعدادم در ایران شکوفا شد و برای من هم بسیار جالب است.
پاییز سعدآباد و رنگهای قرمز و زرد آنجا بسیار زیبا بود و تاثیر زیادی بر روی من گذاشت.
روز پاییزی بسیار زیبایی بود ولی روز بعد برف بارید. وقتی دیدم چطور گلها از زیر برف رشد میکنند، در همان روز آنقدر احساسات شاعرانه در من جهش کرد که نمیتوانستم از خانه خارج شوم.
تازه با نگارگری ایرانی و میناکاری قفس پرنده و طرح شگفتانگیز روی لباس حافظ و حتی چشمها و نگاه حافظ آشنا شده بودم. اینها مرا مجبور کرد که به اوکراینی درباره نگارگری ایرانی شعر بنویسم که در دست ترجمه است.
این بخشی از یکی از شعرهای من است:
پرندهای در کاخ زرین، در فضایی مزین به میناکاری با بالهای خود به نردههای قفس زرین میکوبد
میخواهد رها شود، در آرزوی آسمان به دیوارهای قفس میزند
میتواند پرواز کند و برود یا که بازگردد چون کسی را که به او غذا داده را خوب میشناسد.
آیا پرنده ایی که به آن اشاره کردید خود شما هستید؟
بیگمان من کاخ زرین خودم را در تهران دارم اغلب از این کاخ پرواز میکنم و میروم ولی همیشه برمیگردم چون آزادی بدون عشق و خانواده برای من امکانپذیر نیست.
ایران همیشه در قلب من خواهد بود چون خداوند در ایران استعداد سرودن شعر را در من شکوفا کرد. اکنون بیش از 40 شعر سرودهام. خودشان متولد میشوند و به من الهام میشوند و من آنها را مینویسم.
من نگارگری ایرانی را هم به اشعارم اضافه میکنم زیرا که برای من بسیار جذاب است.
البته باید به این نکته اشاره کنم که هنرهای چینی را هم بسیار دوست دارم ولی چرا در چین هیچ شعری نگفتم و اینجا این اتفاق افتاد؟ بیگمان فکر، احساس و انرژیای پشت این موضوع است. بدون دلیل نیست که از نگارگری ایرانی الهام میگیرم. من عاشق رنگهای نگارگریها و عمیقاً شیفته این آثار هنری هستم و از آنها انرژی میگیرم.
در ادامه این گفتگو دوست دارم درباره نسل جوان ایران صحبت کنم و وقتی نسل جوان ایران را با نسل جوان خودمان مقایسه میکنم، متوجه میشوم این دو نسل شباهتهای زیادی دارند.
موارد زیادی دیدهام که مردم ایران به اوکراین سفر میکنند و حتی در آنجا ازدواج میکنند. بیگمان نسل جوان در اوکراین و هم در ایران به این فکر میکنند که چطور استوار روی پای خودش بایستند؛ ولی موضوع بسیار مهم این است که نسل جوان امروز با نسل ما تفاوت زیادی دارد.
این نسل بسیار خوب میفهمد و درک میکند که باید به کسانی که از او ضعیفترند کمک کند، باید به همه کسانی که نیازمند کمک او هستند کمک کند، به آسانی درآمد خود را در امور خیریه خرج میکند.
میفهمد که نباید تمام درامدش را برای خودش خرج کند و حاضر است برای امور خیریه داوطلب شود.
بدون پشتیبانی و توجه مقامات دولتی تلاش میکند و بیشتر تمرکز او روی کارهای داوطلبانه اجتماعی است که در چارچوب گروههای کوچک جمع میشوند و پروژههای بزرگی را در حوزه علم، فرهنگ، پزشکی و آموزش عالی رقم میزنند و کارهایی انجام میدهند که مقامات از پس آنها برنمیآیند.
وجه تمایز تصویر ذهنی شما قبل از ورود به ایران با شرایط کنونی زنان ایران چیست؟
من وقتی من به ایران آمدم همانند همه مردم وارد سایت گوگل شدم و عبارت «زنان در ایران» را جستجو کردم و چیزی که گوگل به من نشان داد بسیار هراسناک بود.
گوگل فقط آن زنهایی را به من نشان داد که بسیار خسته و زیر فشار و غیرجذاب بودند. بعد از آن اینستاگرام به من کمک کرد تا زنهای بسیار زیبای ایرانی را ببینم که لباس زیبا پوشیده اند و حتی حجاب داشتند.
بعد وقتی در شمال تهران شروع به زندگی کردم متوجه شدم فضای آن قسمت شهر شبیه نمایش مد است و بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم که چه قدر یک زن میتواند خودش را با حجاب زیبا کند.
بیشتر آمریکاییها علیه شما تبلیغات میکنند و روسها علیه ما مینویسند. به همین خاطر باید بسیار هوشیارانه و با دقت اطلاعاتی را که به دستمان میرسد تحلیل کنیم و همیشه تلاش کنیم که تحلیل شخصی خودمان را داشته باشیم.
در حال حاضر من و شما متوجه میشویم که ماهیت اطلاعات چیست و باید با تمام توان در جهت انعکاس اطلاعات درست گام بر داریم.
در واقع اطلاعات می تواند میان مردم چالش و ایجاد تنش کند و یا بر عکس میان مردم عشق و دوستی ایجاد کند. به همین خاطر من تمایل دارم مردم ایران، کشور اوکراین را از دریچه چشمان خودشان ببینند، خودشان به اوکراین سفر کنند و خودشان تحلیل کنند.
همینطور باید بگویم که هر خارجی که وارد ایران میشود، تصویری که در داخل این کشور میبیند با تصویری که در خارج از ایران انعکاس داده می شود بسیار متفاوت است و به همین خاطر وی ناچار است شخصاً واقعیت را کشف کند.
گفتگو از: محمدرضا نظری
این گفتگو من را بسیار تحت تاثیر قرارداد. دلم به شور افتاد و برای ایران خودمان دلم سوخت. ایران زیبا را کمتر کسی می تواند ببیند و خانم ایرا بوردیاک چه خوب ایران را دیده و چقدر شخصیت خوب و ارجمند و زیبایی داره.
خوش به حال او
کاش قدر بدانیم