هماهنگ کننده مقیم سازمان ملل درتهران به تشریح کارآمدی سازمان ملل و نقش شورای امنیت در بحران های بین المللی از جمله سوریه می پردازد.
گری لوئیس که هماهنگکننده مقیم سازمان ملل متحد در تهران است، متولد سال 1962 در بریج تاون پایتخت باربادوس، کشوری کوچک در دریای کارائیب و اقیانوس اطلس شمالی و شمال شرق ونزوئلا است. او فوقلیسانس روابط بینالملل خود را از دانشگاه اقتصاد لندن گرفته است و در سالهای 2004 تا 2008 بهعنوان نماینده منطقهای جنوب آسیا در دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل متحد در دهلینو مشغول خدمت بود. بین سالهای 2008 تا 2013، بهعنوان نماینده منطقهای دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل متحد در دفتر منطقهای آسیایشرقی و اقیانوسیه مستقر در بانکوک فعالیت داشت. او در فروردین 1392 بهعنوان هماهنگکننده مقیم سازمان ملل متحد در ایران منصوب شده است وی در گفتگو با نشریه مثلث به نقش سازمان ملل در چالشهای بینالمللی میپردازد. گری لوئیس به همراه همسر خود خانم الیزابت لوئیس در تهران زندگی میکنند.
سازمان ملل امروز در منازعات بینالمللی در چه جایگاهی قرار دارد؟
سازمانی که اینجانب افتخار داشتهام 26 سال در آن خدمت کنم، حدود 70 سال پیش تاسیس شده است. در گستره تاریخ، بهعنوان مثال در مقایسه با تاریخ وسیع و غنی ایران، این سازمان هنوز سازمانی جوان است و باید این نکته را هنگام ارزیابی نقاط قوت و ضعف آن، در نظر داشته باشیم. منشور ملل متحد، جنگ را ممنوع کرده است اما از 1945 شاهد صدها جنگ بودهایم.
هدف اصلی سازمان ملل متحد برقراری صلح، اعتلای عدالت، ارتقای حقوقبشر و کمک به ایجاد معیارهای بهتر زندگی برای همه «با آزادی بیشتر» بود. بخش بسیاری از این موارد را انجام دادهایم. اما برخی هستند که میگویند «سازمان شما شکستخورده زیرا نتوانستید به رسالت نخست خود یعنی پیشگیری از جنگ دست یابید.» یا میگویند «حتی چنانچه جنگی رخ دهد، شما توانایی ندارید دشمنیها را متوقف کنید.» اجازه دهید حقایقی را بیپرده عنوان کنیم. ما به یقین ناکامیهایی داشتهایم، رواندا، بوسنی و دارفور، اینها مواردی هستند که ما در اقدام یا اقدام به موقع نسبت به آنها ناموفق بودهایم.
اما میتوانم اینگونه بیان کنم که توانایی سازمان ملل متحد در هر اقدام به تصمیم مجمع عمومی و شورای امنیت که مهمترین نهادهای این سازمان هستند بستگی دارد و عدم وجود دستوری شفاف از سوی این نهادها، به اقدام سازمان ملل متحد آسیب وارد میکند. من میتوانم عنوان کنم که این موضوع مانع انجام هرگونه اقدام بیشتر ما در صحنه میگردد.
اذعان میکنم ما که در صحنه حضور داریم اما هیچگاه وجوه کافی در اختیارمان نیست. این مطالب درست، اما تمام داستان نیست. داستان هنگامی تکمیل میشود که برایتان از تعداد زیاد نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد، کارکنان امور انساندوستانه و توسعهای بگویم که برای آرمانگرایی پرچم آبی ملل متحد جان خود را در میان گذاشتهاند.
میتوانم برایتان از میلیونها تن غذایی بگویم که هر ساله بین افراد گرسنه توزیع میشود و خود مانع نبرد میگردد. میتوانم درباره حمایت از میلیونها پناهنده بیخانمان مانند افغانها، همچنین توفیق بزرگ در حمایت از استعمارزدایی و جلوگیری از جنگهای ناشی از آن صحبت کنم.
میتوانم درباره کمکی حرف بزنم که در اختیار کشورهای در حال گذار به حاکمیت دموکراتیک مانند نامیبیا، نیکاراگوئه، السالوادور، گواتمالا و تیمور لسته (تیمور شرقی) قرار دادیم. اینها مواردی است که نهتنها از نبرد پیشگیری کرده، بلکه در محققشدن امید و آرزوی میلیونها نفر از مردم این کشورها دخیل بوده است. همینطور میتوانم به اتفاق نیفتادن شماری از جنگها به دلیل دیپلماسی پر جوش و خروشی اشاره کنم که در راهروهای سازمان ملل متحد یا در پایتختهای گوناگون جهان با نقش میانجیگری سازمان ملل متحد هدایت میشد.
میتوانم از فرمانده نیروهای سازمان ملل و سربازان آفریقایغربی او صحبت کنم که در پایگاه خود در رواندا طی نسلکشی در 1994 باقی ماندند، هنگامی که ماموریت ما در آنجا عملا لغو شده بود. مثالهای زیاد دیگری از فرماندهان ملل متحد وجود دارد که منطقه توام با رفاه خود را رها کرده و به مکانهای خطرناکی رفتند تا بیگانگان را نجات دهند. نقل قولی هست مبنی بر اینکه «سازمان ملل متحد به وجود نیامد تا ما را به بهشت رهنمون شود، بلکه به وجود آمد تا مانع به جهنم رفتنمان گردد.» اینجانب معتقدم این بیان درستی است. این دلیلی است که من هر روز از خواب برمیخیزم و سر کار میآیم تا در خدمت هدف این اندیشه بزرگ باشم که همانا ملل متحد نامیده میشود.
این سوال را از این جهت پرسیدم که امروز در عرصه منازعات بینالمللی آنچه مشخص است، نوع سازوکار سازمان ملل است که با مشکلات عدیدهای روبهرو ست، چه باید کرد؟
از مدتها پیش از اینکه من به کار در سازمان ملل متحد بپردازم، این سوال ذهن بزرگانی در روابط بینالملل را درگیر کرده است. ما نیاز به تقویت سازمان ملل را تصدیق میکنیم. این دلیلی است که همواره بهنوعی برنامهای برای «اصلاحات» در سازمان ملل متحد وجود دارد. اما در اصل نیاز است موضوع زیر را مدنظر قرار دهیم.
ایدهای که در منشور ملل متحد لحاظ شده در پی این است که «توازن قدرت» را با «قدرت اجتماعی» جایگزین کند. ملل متحد رویای جهانی را مینمایاند که با خرد و منطق اداره شود؛ جهانی با حاکمیت قانون. طی صد سال گذشته، جهان اندیشههایی را رشد داده مبنی بر اینکه چگونه جامعهای بینالمللی میتواند با ارزشهای مشترک و مسئولیتهای مشترک در کنار هم باشد. سازمان ملل متحد تجسمی از بسیاری از این اندیشههاست اما کامل نیست. همانگونه که شما پرسیدید، سوال این است که چگونه سازو کارها را تقویت کنیم؟ چه نوع طراحی نیاز داریم تا این امر را تحقق دهیم؟ دو دیدگاه وجود دارد در زمینه اینکه چگونه تغییرات اتفاق افتند؛
نخست آنکه تغییر باید به مرور رخ دهد و باید با اصلاح شورای امنیت آغاز شود، در حالیکه پیشنهادهای دقیق و عملی زیادی وجود دارند، چالش اصلی این است که نهادی برای اداره بازی ایجاد شود تا مقرراتی را تغییر دهد که بازی توسط آن اداره میشود. این دشوار است. اما نیازمندیم سعیمان را بکنیم. دیدگاه دیگر این است که باتوجه به اهمیت مشکلات بزرگ جهانی که با آنها روبهرو هستیم، رفتن به سوی پاشیدگی کامل نهادهای حاکم جهانی، به نوعی تحولات ناگهانی و عمده ایجاد خواهد کرد.
اما به نظر میرسد که سازمان ملل کارکرد خود را در حل مناقشههای بینالمللی از دست داده است.
چنانچه امروز سازمان ملل بسته شود، فردا همگی سراغ «سازمان ملل متحد جدید» را بهعنوان جایگزینی خواهند گرفت. بنابراین فکر میکنم سوال اصلی اینجاست: آِیا ساختار حاکم بر سازمان ملل متحد که در حال حاضر براساس آن طراحی شده، در واقع مناسب برای رویارویی با مشکلات بزرگ جهانی است که فکر میکنم نسبت به آنچه در حال حاضر درک میکنیم با آهنگ سریعتری رخ میدهد؟ این سوال اصلی است.
مهمترین چالشهای بینالمللی امروز را در چه میبینید؟ سازمان ملل میتواند نقش سازندهای در این زمینه ایفا کند؟
اجازه دهید به شما فهرستی ارائه دهم از برخی چیزهایی که لازم است نسبت به آنها نگران باشیم. اینها چیزهایی هستند که شب مرا بیدار نگه میدارند. تغییرات آب و هوایی و کمبود آب، قحطی و ناامنی غذایی، همهگیریها مانند اچآیوی و آنفلوآنزا، نبرد بر سرمنابعی همچون نفت و آب، گسترش سلاحهای کشتار جمعی، جرم فراملی سازمانیافته، گستردگی تروریسم، به حاشیه راندهشدن اغلب «یک میلیارد نفری که در سطحی پایینتر زندگی میکنند»، بالارفتن سطح دریا که منجر به ایجاد پناهندگان مرتبط با شرایط اقلیمی است، جنگلزدایی و بیابانزایی و کمبود آب که پناهندگان اقلیمی بیشتر ایجاد میکند. اینها چالشهای بزرگ حقیقی آینده هستند.
آقای کوفی عنان، دبیرکل سابق ما آنها را «مشکلات بدون پاسپورت» مینامید. هیچ کشوری نمیتواند بهتنهایی با آنها رو در رو شود. ما نیازمند این هستیم که بر این خطرها نسبت به امنیت انسانی تمرکز کنیم. سرودها و پرچمها و سایر نمادهای مرتبط با غرور ملی ما به یقین خوب و ضروری هستند اما در برابر جهان نامعلوم و پیچیده آینده کمک چندانی به ما نمیکنند. پاسخ به سوال دوم شما صراحتا مثبت است. اگر ما باید با «مشکلات بدون پاسپورت» سروکار داشته باشیم، سازمان ملل متحد به یقین میتواند کارهای زیادی انجام دهد که فرصت بهتری برای موفقیت به دست آوریم، حتی با وجود اینکه اقدام اصلی باید از سوی کشورها و رهبران آنها انجام گیرد.
این است کاری که به خوبی میتوانیم انجام دهیم. ابتدا میتوانیم دانشی اساسی برای ترسیم گستره و ماهیت چالشهای رو به رو ایجاد کنیم. برای مثال، سازمان ملل متحد در حال حاضر این اقدام را از طریق هیات بین دولتی برای تغییرات آب و هوایی انجام میدهد. ما میتوانیم معیارهایی برای رفتار بینالمللی برقرار کنیم. به تمامی کنوانسیونهایی بنگرید که ملل متحد آنها را سرپرستی میکند و به امضای بیشتر کشورها رسیده است.
به اهداف جهانی بنگرید که ما بنیاد آنها را گذاشته و پایش میکنیم، مانند آرمانهای توسعه هزاره. این موارد نشانگر نتیجه اجماع نظر جهانی است. باید این را قبل از جلوتر رفتن در دست داشته باشیم. پس از آن میتوانیم بهترین دانش فنی یا آنچه «رویه درست» میخوانیم را تدارک دهیم. ما میتوانیم خطمشیهای منطقهای را برای اقدام با تشریک مساعی بین دولتها تدارک ببینیم و این کار را میکنیم. بالاخره ما میتوانیم و برمیخیزیم و در فراخوانی برای اقدام به بلندی و روشنی بر طبل میکوبیم. اما سازمان ملل متحد تنها بخشی از راهحل را تشکیل میدهد. رهبری ملی و عقیده عمومی جهانی لازم است تا مابقی کار را به انجام برساند. در نهایت صاحبان واقعی سازمان ملل متحد، کشورهای جهان و مردم آنها هستند.
گروهی از کشورهای بینالمللی، سازمان ملل را سازمان عقبمانده در بحرانهای بینالمللی میدانند که نقش خود را ایفا نمیکند؛ نظر شما چیست؟
تصور میکنم تلاش کردم به این سوال پاسخ دهم. امروزه سازمان ملل متحد تنها نهاد مشترک و جهانی در دنیا است که برای ارتقای صلح، عدالت، حقوقبشر و توسعه به وجود آمده است، پس چگونه میتواند عقب مانده باشد؟ چه ساز و کار دیگری برای سعی در حل تعارض پیچیده و گوناگون و متناقضی وجود دارد که از سوی جهانیشدن بر ما فشار وارد میکند؟ در این تردیدی نیست که ما نیاز داریم رشد کنیم.
من با سازمان ملل متحد برای 26 سال کار کردهام و به یقین شاهد اشتباهات زیادی بودهام. بخش زیادی از مشکلات ما در اثر بصیرت ناکافی، انطباق نادرست، نامشخص بودن مسیر و نبود فکر خوب ایجاد شده است. اما این در مورد بسیاری از کشورها، سازمانها و کسب و کارها صدق میکند.
با این وجود، هنگامیکه من با دلایلی مواجه میشوم که چرا مردم میگویند نمیتوان چیزی را تغییر داد، نقل قول از مهاتما گاندی را میآورم که میگوید: «تغییری باش که میخواهی در جهان شاهد باشی.» متعجب میشوید از اینکه چقدر این سخن، مردم را به مولد جریان تغییر بدل میکند. من به دفعات شاهد این امر بودهام.
در همین رابطه، گروهی از اصلاح ساختار سازمان ملل سخن میگویند؛ این اصلاحات باید چه شاخصهای داشته باشند؟
این در واقع سوالی مهم است: «چگونه میتوانیم سازمان ملل متحد بهتری داشته باشیم؟» من به سازوکاری بسیار دقیق نمیاندیشم. به این فکر میکنم که تغییر تنها زمانی رخ میدهد که شیوه تفکر متفاوتی را آغاز کنیم و بپرسیم «منافع ملی» ما حقیقتا در چه نهفته است. در دنیای ما که آهنگ جهانی شدن سرعت زیادی دارد، لازم است درک کنیم که این منافع صرفا محدود به آن چیزینیست که درون مرزهای ما رخ میدهد.
در برابر «مشکلات بدون پاسپورت» نیاز به این داریم که فراتر از حاکمیتمان رشد کنیم. این آنجایی است که پاسخهایی را که به چگونگی اصلاحات در ملل متحد صورت میگیرد، بیابیم. من این را میگویم زیرا عملا دو سازمان ملل متحد وجود دارد؛ «سازمان ملل متحد نخست» عمدتا از شورای امنیت، مجمع عمومی و نهادهای آن تشکیل شده است. این «سازمان ملل متحد» از دولتهای عضو تشکیل شده که اتخاذ تصمیم میکنند. آنها نهادهای حاکم ما هستند.
سپس «سازمان ملل متحد دوم» است که متشکل از کارگزاریها، صندوقها و برنامههاست. اینها افرادی در مقر سازمان ملل و در صحنه هستند که سعی میکنند به کارهای توسعهای و انساندوستانه بپردازند؛ افرادی مانند من. اجازه دهید به «سازمان ملل متحد نخست» بنگریم؛ ملل متحدی که عمدتا شامل شورای امنیت و مجمع عمومی است.
ضروری است فراتر از وضعیتی حرکت کنیم که در آن هر کشور صرفا درگیر حفاظت از منافع ملی خود باشد. به علاوه ضروری است فراتر از وضعیت تقسیمبندیهای شمال- جنوب و شرق- غرب حرکت کنیم. این به ویژه در مورد سر و کار داشتن با قضیه توافق بر سر تغییرات آب و هوایی و کاستن از تاثیرات آن صحت دارد. میزان نگرش دو سویه کمکی نمیکند. ضروری است بار دیگر توانمان را در مسیر حفاظت از سیارهمان هدایت کنیم، زیرا این سیاره تنها سکونتگاه همگی ما است. لازم است «سازمان ملل متحد نخست» بیشتر بر امنیت مردممحور تاکید داشته باشد نه فقط امنیت دولتمحور. لازم است کمتر درباره «حاکمیت دولت» صحبت کنیم و همانگونه که دبیرکل اسبق، آقای پرزدکوئیار میگفت بیشتر به «حاکمیت اشخاص» بپردازیم.
در نهایت، هدف دولت چیست؟ مگر چیزی غیر از صیانت از شهروندانش است؟ فکر میکنم مدتی طول میکشد تا به چنین مرحلهای برسیم، بهعنوان مثال درمورد «حقوقبشر» چارچوبهای اخلاقی دیگری وجود دارند که حقوق و مسئولیتهای فردی، اجتماعی و دولتی را تعریف میکنند. این مرحلهای است که برای درست اجرا شدن به زمان نیاز دارد اما میتواند به اجرا درآید. «سازمان ملل متحد دوم» متشکل از کارگزاریها، صندوقها و برنامهها نیز در جای خود نیازمند اصلاحات است. ما باید به راههایی بنگریم که بتوان با منابع کمتر بازدهی بیشتر داشته و بهرهوری بیشتر و موثرتر ارائه دهیم.
نقش کشورهای جهان سوم و پیرو در عرصه بینالمللی در این اصلاح ساختار چیست؟
با وجود اینکه اینجانب از اهالی کشوری جزیرهای در کارائیب به نام باربادوس هستم که در زمره «جهان سوم» یا کشوری «درحال توسعه» است، این تقسیمبندی جهانی به دو قسمت «درحال توسعه» و «توسعه یافته» را به شکل فزایندهای نامرتبط میدانم. چیزی که واقعا از آن نگرانم این واقعیت است که حدود یک میلیارد نفر – «یک میلیارد نفری که در سطحی پایینتر زندگی میکنند» – از مجموع هفت میلیارد نفر سیاره ما حقیقتا از همهچیز عقب هستند.
در برخی موارد فقیرتر از آنند که زنده بمانند. این مردم در جاهایی نامناسب، گاه در کشورهای نیازمند یا بدتر از آن بهعنوان افرادی بدون تابعیت یا بهعنوان پناهنده زندگی میکنند. این تقسیمبندی دنیایی است که من واقعا از آن بیمناکم، نه تقسیم بندی شمال – جنوب.
من همین اواخر کشوری را در جنوبشرقی آسیا ترک کردهام، جایی که پنج سال در آن زندگی کردم. انرژی و رشد در آن بخش از جهان سروصدایی به راه انداخته است. بسیاری از «کشورهای در حال توسعه» در آسیای جنوبشرقی به زودی به رده «توسعهیافته» ارتقا خواهند یافت. چنانچه به اطراف بنگرید، خواهید دید تقسیمبندی شمال – جنوب بهعنوان نگرشی به جهان کمتر و کمتر قابل استفاده است.
من همچنین به «جهان توسعهیافته» نیز سفر میکنم و در آنجا به نسبت زمانی که جوان بودم و به اروپا و آمریکای شمالی سفر میکردم، همان میزان اعتماد و تکبر را نمیبینم. بنابراین اجازه دهید بسیاری از این پارادایمها و الگوهای قدیمی گذشتهنگر را رها کرده و آیندهای را بپذیریم که شبکهوار به هم پیوسته است. در این آینده مورد بحث، «جایی که اهل آن هستید» کمتر از اینکه «که هستید» یا «چه میتوانید بکنید» اهمیت دارد.
آیا در سازمان ملل کشورهای درجه یک و درجه دو داریم؟ این سوال را از این جهت میپرسم که کشورهای قدرتمند، سازمان ملل را بهعنوان نهادی زیرمجموعه خود به حرکت درمیآورند؟ مثل مساله جنگ عراق.
شما میپرسید آیا کشورهای ردیف اول و ردیف دوم بهعنوان اعضای ملل متحد وجود دارند؟ این پاسخ من است: منشور ملل متحد از «برابری بین کشورهای بزرگ و کوچک» صحبت میکند. این رویایی باشکوه است و من قویا معتقدم تمامی کشورها مستحق داشتن صدایی برابر هستند. اما این جهانشمولی خیلی اوقات هویدا نیست. مجمع عمومی مشتمل بر 193 کشور است. در این مجمع چین با یک میلیارد و 300 میلیون نفر جمعیت درست شبیه کشور من باربادوس با جمعیت ناچیز 300 هزار نفری یک رای دارد. اما شورای امنیت 15 عضو دارد که پنج عضو آن از اعضای دائم و دارای حق وتو هستند. با این وجود ما شاهد پیشرفت هستیم.
برای مثال صد سال پیش در باربادوس باید پول داشتی تا بتوانی رای بدهی. در آن زمان دارایی، حق انتخاب ایجاد میکرد. پدر پدربزرگ من نمیتوانست رای دهد چون مایملکی نداشت. اما اینک تمامی بزرگسالان در کشور من حق رای دارند. من از این قیاس در سطح بینالمللی استفاده میکنم. در ذات هر بشر «عدالت» جایگاه خود را دارد. من قویا به این امر معتقدم. بیشتر مردم درک مستقیمی دارند از اینکه چه چیز درست و چه چیز نادرست است.
همه میخواهند شأن و منزلتشان ارج نهاده شود و مردم و دولتهای بیشتر و بیشتری این اصل را به رسمیت میشناسند که آنچه در مورد «من» قابل اجراست باید در مورد دیگران نیز به همان ترتیب اعمال گردد.
بنابراین همین استدلال درباره تمامی کشورها صدق میکند. درمورد آن فکر کنید. فکرش را میکنید که صد سال پیش ما «یک دولت- یک رای» داشتیم با تمامی آن حکومتهای مستعمراتی اطرافمان. البته که نه. اما به این بنگرید از آن هنگام چه راهی را طی کردهایم. حداقل در مجمع عمومی ما یک دولت و یک رای داریم. به یقین هنوز راه زیادی را باید بپیماییم. اما اصل جهانشمولی در جای خود قرار گرفته و غیرقابل برگشت است.
پس این بخش آرمانگرایانه پاسخ من است.اما بخش واقعگرایانهای نیز وجود دارد. هنگامیکه اینجانب گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد را به همراه آقای دکتر صالحی، وزیر امور خارجه پیشین در ماه مه سال جاری در تهران معرفی کردم، به این نکته اشاره کردم که مرکز قدرت اقتصاد جهانی به سوی شرق تغییر مسیر یافته است. این حرکتی جبری و غیرقابل توقف است و نهایتا به همراه آن قدرت سیاسی نیز به آهستگی دستخوش این تغییر مسیر خواهد شد. بالاخره، زمانی حاکمیت در ساختار کلی ملل متحد نیز نیازمند تغییر در جهت انعکاس این واقعیت خواهد بود. تغییر در راه است.
یکی از نگرانیها شورای امنیت است، آیا این شورا، شورای تکلیف بر دیگر کشورهای جهان است؟
اجازه دهید با پاسخ سوال قبلیتان ادامه دهیم. اجازه دهید در مورد این صحبت کنیم که در «سازمان ملل متحد نخست» چه روی میدهد. در وضعیتهای بسیاری، شورای امنیت بهطور کامل کنار گذاشته شد که به پیامدهای ناگوار آن باید بنگرید. هنگامی که عراق مورد تجاوز قرار گرفت، ملاحظه کنید چه پیش آمد.
بنابراین پاسخ منفی است و شورای امنیت سازمان ملل همیشه تصمیمات خود را بر سایر کشورها تحمیل نمیکند. اما حتی مواقعی که شورای امنیت با اجماع نظر تصمیماتی اتخاذ میکند، نتایج ناگوار ناخواستهای ممکن است در پی باشد. شورای امنیت رسالت دارد به نگرانیهای امنیتی جهانی بپردازد و میتواند تحریمهای چندجانبه اعمال نماید. اغلب این تحریمها با صدمهدیدن اهداف ناخواسته همراه است، مانند برخی از شهروندان ایران. در چنین شرایطی معمولا آنچه بهطور استعاره «سازمان ملل متحد دوم» میتوان نامید، سعی بر این دارد تا برخورد انساندوستانه داشته باشد.
برای مثال، آقای بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد اخیرا اندوه خود درباره تاثیرات گزارششده تحریمها بر نظام سلامت در ایران را بیان داشت. من نیز چند هفته پیش در تهران همین کار را انجام دادم.
آیا داشتن حق وتو، دموکراتیک و براساس منشور ملل است؟
lشاید هنگامیکه قدرتهای بزرگ درباره ساختار نظم جهان پس از جنگ و نظارت بر ساز و کار سازمان ملل متحد تازهتاسیس، تصمیم میگرفتند، نباید این سوال افلاطون که «حکمرانی از آنکه باشد؟» را میپرسیدند. به جای آن باید سوال مطرحشده توسط فیلسوف دیگری به نام کارل پوپر را میپرسیدند؛ او در عوض سوال کرد: چه نظامی میتوانیم از خود به جای گذاریم که خطر سوء اداره و بد حکومتکردن را به حداقل کاهش دهد؟
گروهی معتقد هستند حق وتو عاملی برای بنبست بسیاری از منازعات بینالمللی میان قدرتهای بزرگ است که به جای ایجاد تفاهم بر افتراق و جدایی و مرزبندی کشورها میانجامد.
تصور میکنم همین الان پاسخ این سوال را دادم.
در مورد خاورمیانه، سازمان ملل گویا تنها ایستاده و بهعنوان ناظر، هیچ ابتکار عملی به خرج نمیدهد؟
من کاملا مخالفم. همکاران شجاع بسیاری در منطقه حضور دارند که هر روز تلاش میکنند زندگی تعداد مردم زیادی را تا حدی امنتر و سلامتتر کنند. ما اینجا هستیم تا صلح و امنیت جهانی را تامین کنیم. مشکل اینجاست که کشورهایی هستند که اغلب دیدگاههای متفاوت چشمگیری درباره اینکه جهان چگونه باید عمل کند، دارند.
شاید این تعجببرانگیز نباشد که اشاره کنیم همانگونه که در پاسخ به سوال نخست شما اظهار داشتم در نگاهی کلی به تاریخ جهان، این تجربه، این اندیشه و این سازمان ملل متحد، نسبتا جوان است. تردید ندارم که زمان و چالشهای مشترک چشماندازها «ما مردم جهان» را به همگرایی وادار خواهد کرد. اما آیا به موقع به این اجماع خواهیم رسید؟
شاید بهتر باشد به سرعت به آن برسیم. نهتنها به خاطر شهروند بیگناه مظلوم قربانی در سوریه، بلکه به دلیل تسریع در تغییرات آب و هوایی، سلاحهای کشتار جمعی، بیماریهای همهگیر و مشکلات کلان واقعی در آینده، ما نیاز خواهیم داشت تمامی خرد و توان خود را یکپارچه کنیم تا سیارهمان را نجات دهیم.
آینده صلح خاورمیانه در گرو چیست؟
نقش هدایتگری بسیار خطیر و تعیینکننده است. هدایتگر درصدد است امید را وارد معامله کند و اقدامات درست انجام دهد. هنگامی که من نوجوان بودم، ظاهرا سه تعارض حلنشدنی در جهان وجود داشت: ایرلند شمالی، آفریقای جنوبی و خاورمیانه. در واقع تنها یکی از اینها برقرار مانده است. باتوجه به تعدادی از نقشآفرینان که فکر میکنند منفعتی در این منطقهمحوری دارند، راهحل مشخصا باید از روندی حاصل شود که به سراسر مرزها بسط داده شود.
من معتقدم اگر به سازمان ملل متحد در صدق و صفا اجازه داده شود نقشی توانمند ایفا کند، راهحلی میتوان یافت. بنابراین اجازه دهیم رهبران خاور میانه و رهبران جهان ما نشان دهند به این وظیفه خطیر میپردازند.
چشمانداز سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟
ابتدا هر آنچه در پاسخ به پرسشهای قبلی شما گفتم به ویژه درباره نقش هدایتگری در پاسخ به این سوال نیز مصداق دارد. دبیرکل سازمان ملل متحد قبلا موضع سازمان ملل را در این باره به وضوح بیان کرده است. هیچ راهحل نظامی وجود ندارد، چون هزینه چنین راهحلی بسیار زیاد است. ایشان همچنین از تمامی طرفهای حامی خواسته است هیچیک از طرفهای درگیر را مسلح ننماید. این امر فقط موضوع را بدتر میکند.
در نهایت دبیرکل همه را ترغیب کرده تا براساس کنفرانس سال گذشته ژنو تلاش کنند. برای این مقصود سازمان ملل متحد دفاتر حسن نیت خود را در اختیار طرفهای درگیر قرار داده است. به علاوه جناب آقای اخضر ابراهیمی، نماینده ویژه دبیرکل تلاش زیادی کرده تا طرفهای درگیر را سر میز مذاکره برای گفتوگوی سازنده بیاورد.
بنابراین سازمان ملل بیکار نبوده و ما کاملا درگیر موضوع بودهایم. اما حل این مساله در دستان ما نیست. اختلافات عمیق بر سر مساله سوریه در منطقه وجود دارد. بنابراین تنها راهحل، سیاسی است یعنی راهحلی که براساس گسترش و توسعه اعتماد استوار باشد و برای آن باید تلاش نماییم.